جدول جو
جدول جو

معنی گگ - جستجوی لغت در جدول جو

گگ
لفظی برای کودکان که جهت نام بردن از قند بکار برند، پدر پدربزرگ، لقب بسیار محترمانه و دوست داشتنی برای آقایان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ)
دهی است جزء دهستان ایجرود بخش مرکزی شهرستان زنجان، واقع در 46هزارگزی جنوب باختری شهر زنجان و 6هزارگزی راه عمومی. هوای آن سرد و دارای 807 تن سکنه است. آب آنجا از رود ده شیر تأمین میشود. محصول آن غلات و میوه و شغل اهالی زراعت است و از ده شیر اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
جغد و بوم که نوع بزرگ جغد باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پِ گُ)
معلم و مربی کودکان. دانشمند علوم تربیتی، فضل فروش
لغت نامه دهخدا
(زَ گَ)
دهی از دهستان برادوست است که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و 239 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تخم مرغ، برادر میانی، برادر، این لفظ را بیشتر گودارها مورد.، آدم ابله
فرهنگ گویش مازندرانی
از اجزا و لوازم گهواره، بسیار صمیمی و نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
دوست، یک دل، محرم راز
فرهنگ گویش مازندرانی
پدر پدربزرگ، لقب بسیار محترمانه برای افراد محبوب و دوست
فرهنگ گویش مازندرانی
گیره ای که بالای دو سر ریسمان قرار دهند تا به همدیگر بچسبد
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های بومی
فرهنگ گویش مازندرانی
قلقلک کننده، حسّاس به قلقلک
دیکشنری اردو به فارسی