جدول جو
جدول جو

معنی گویایی - جستجوی لغت در جدول جو

گویایی
سخن گویی، پنداری، پنداریا، ظاهراً
تصویری از گویایی
تصویر گویایی
فرهنگ فارسی عمید
گویایی
عمل گویا، گفتن، سخن گفتن، حالت و چگونگی گویا، گفتگو، گفتار وگپ و زبان آوری، (از ناظم الاطباء) : هرچیزی که ملک من است در وقت گویایی من به این سوگند ... ازملک من بیرون است، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، هر بنده از بندگان که در بندگی من است در وقت گویایی من به این قسم ... آزادند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)،
مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی،
سعدی،
، قوه ناطقه، قوه نطق، ناطقیت، (یادداشت مؤلف) : در پهلوی وی دیگری آفرید که قوت نغمات از او حاصل آیدو شنوایی به گوش رساند و دویی دیگر مجوف کرده تا قوت گویایی حاصل آید، (قصص الانبیاء ص 12)،
چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید
مرا در رویت از حسرت فروبسته است گویایی،
سعدی
لغت نامه دهخدا
گویایی
عمل گویا، گفتن سخن، زبان آوری
تصویری از گویایی
تصویر گویایی
فرهنگ لغت هوشیار
گویایی
تکلم، ناطقه، نطق
متضاد: لکنت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پویایی
تصویر پویایی
حالت و چگونگی پویا، پویا بودن، پویندگیبرای مثال چند پویی به گرد عالم چند / چند کوبی طریق پویایی (عمعق - ۲۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بودایی
تصویر بودایی
مربوط به بودا، پیرو بودا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوارایی
تصویر گوارایی
گوارا بودن، خوشگواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بویایی
تصویر بویایی
از حواس پنج گانه که بوها را درک می کند، شامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوایی
تصویر گوایی
گواه، آگاه، شاهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوغایی
تصویر غوغایی
آشوب طلب، فتنه انگیز، غوغاطلب
فرهنگ فارسی عمید
شم، بوییدن:
گر نداری خون مشک آهوان
سنبل تر بهر بویایی فرست،
خاقانی،
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
مخفف گاویاری. عمل گویار. یاری کردن گاو. نگهبانی گاو کردن. رجوع به گاویاری شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
همان گواهی است. (آنندراج). شهادت و گواهی. (ناظم الاطباء) :
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پویایی
تصویر پویایی
پویندگی
فرهنگ لغت هوشیار
خشکسر (مالیخولیایی) باد ارچه به وزن خشکسر بود از من به عیار چرب تر بود (خاقانی) منسوب به سودا سوداوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزایی
تصویر سوزایی
قابلیت احتراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوپایی
تصویر دوپایی
منسوب به دو پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودایی
تصویر بودایی
پیرو آیین بودا. یا دین بودایی. دین منسوب به بودا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویحیی
تصویر بویحیی
ابویحیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
منسوب به دریا بحری آبی: اسب دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیایی
تصویر احیایی
زیست شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویایی
تصویر بویایی
شامه، یکی از حواس پنجگانه
فرهنگ لغت هوشیار
شهادت گواه بودن: عمری است پادشا ها، کز می تهی است جامم اینک ز بنده دعوی و ز محتسب گواهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویاری
تصویر گویاری
شغل گاوبان نگاهبانی گاو محافظت گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوایی
تصویر گوایی
((گُ))
گواهی دادن، شهادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بویایی
تصویر بویایی
یکی از حواس پنجگانه انسان، شامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نویابی
تصویر نویابی
کشف، ابتداع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دنیایی
تصویر دنیایی
گیتایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سودایی
تصویر سودایی
تجاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شیوایی
تصویر شیوایی
بلاغت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویایی
تصویر رویایی
مواجهه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویالی
تصویر گویالی
کروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویانی
تصویر رویانی
جنینی
فرهنگ واژه فارسی سره
شامه، مشام
متضاد: چشایی، ذائقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گواهی، گواهی دادن
فرهنگ گویش مازندرانی