جدول جو
جدول جو

معنی گوکیلی - جستجوی لغت در جدول جو

گوکیلی
(گَ)
نام قصبۀ مرکز قضا واقع در 65هزارگزی شهر سلانیک در ساحل غربی شهر واردار و در امتدادراه آهن در ولایت سلانیک یونان. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
گوکیلی
(اَ خَ)
نام ناحیتی (قضایی) به یونان که مرکز آن قصبۀ گوکیلی است و از 57 ده مرکب است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سلاح تیز و نوکدار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مهوید بخش حومه شهرستان فردوس، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری فردوس، سر راه مالرو عمومی گناباد به فردوس، کوهستانی معتدل، دارای 12 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، تریاک، پنبه، زیره، ابریشم، شغل اهالی زراعت است، راه آن مالرو است، مزرعۀ جعفرآبادجزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام حاکم نشین کانتون مربیهان ناحیت وان، دارای 1310 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(گُ زُ)
بنوزو (1428-1498 میلادی). نقاش ایتالیایی که در فلورانس متولد شد. از آثار اوست: ورود مجللانۀ سن تما داکن (موزۀ لوور) ، ملتزمین رکاب پادشاهان مجوس (کلیسای مدیسی فلورانس). وی یک بخش از کودکستان مشهور کامپو سانتو د پیز را تزیین کرده است
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ده کوچکی است از دهستان بهمئی گرمسیر، بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 28هزارگزی شمال باختری لک لک مرکز دهستان و 18 هزارگزی راه شوسۀ سلطان آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
یکی از ایالات سابق مملکت عثمانی واقع در اروپا که اکنون جزو بلغارستان است و دارای 975000 تن جمعیت و شهر حاکم نشین آن فیلیپوپولی که فلبه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، روم ایلی، و رجوع به روم ایلی و تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 454 شود،
- رومیلی شرقی، روم ایلی شرقی، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به روم ایلی شرقی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به کرکیل. رجوع به کرکیل و کراکله شود
لغت نامه دهخدا
قطعه ایست ضربی در دستگاه شور که در پرده شهناز نواخته میشود و دو ضرب یا چهار ضرب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویالی
تصویر گویالی
کروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
تشكيلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
Formative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام طایفه ای ترک نژاد و مهاجر در مازندرانگرایلی ها توسط
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
การสร้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
формирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
bildend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
формуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
形成的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تشکیلی، تکوینی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
membentuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
تشکیلی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
গঠনমূলক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
unaoelekeza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
şekillendirici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
형성적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
形成的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
מעצב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
vormend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
रूपात्मक
دیکشنری فارسی به هندی