جدول جو
جدول جو

معنی گوپت - جستجوی لغت در جدول جو

گوپت(پَ)
در دادستان دینیک در فصل 90 فقرۀ 4 آمده: ’سلطنت گوپت شاه در مملکت گوپت مجاور ایران ویج در کنار آب دایتی میباشد’. در دینکرد در کتاب نهم در فصل 16 فقرۀ 14 آمده: ’گوکپت در مملکت خارجه است’، لابد از ’مملکت خارجه’ خاک توران اراده شده که در بالای خوارزم واقعاست زیرا گوپت شاه عنوان اغریرث و پسرش میباشد، چنانکه میدانیم اغریرث پسر پشنگ برادر افراسیاب و کرسیوزسپهبد توران بوده و از نیکان شمرده شده محبت مخصوصی به ایرانیان داشت و به همین جرم افراسیاب او را کشت. به گفتۀ بندهشن در فصل 31 فقرۀ 20 ’از اغریرث گوپت شاه به وجود آمد’. در فقرۀ 22 فصل مذکور بندهشن مندرج است: ’افراسیاب اغریرث را ازبرای خطایش کشت در پاداش خداوند پسری چون گوپت شاه به او داد’. خاک گوپت شاه در کتاب بندهشن سوکوستان نامزد گردیده. در فصل 29 فقرۀ 5 آن مندرج است: ’اغریرث پسر پشنگ در مملکت سوکوستان است و او را گوپت شاه خوانند’ ولی بندهشن این مملکت را طوری تعریف کرده که با کتب دیگر مذکور موافق است چه در فصل 29 فقرۀ 13 مینویسد: ’مملکت سوکوستان در سر راه ترکستان به طرف چین واقع است’. بنابه فقرات فوق ایران ویج در اقصی بلاد ایران زمین مجاور خاک توران است و ذوق سلیم نیز چنین حکم می کند که این مملکت در همان سامان باشدنه در جای دیگر. (یسنا تألیف پورداود ج 1 ص 48)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشت
تصویر گوشت
گوشه ای در دستگاه نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشت
تصویر گوشت
قسمتی از بافت بدن که در مهره داران روی استخوان ها و زیر پوست قرار دارد
جسم سرخ رنگی در بدن جانوران که مورد استفادۀ خوراکی انسان قرار می گیرد
گوش، عضو شنیداری بدن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
شهری است در تونس، بندر تجارتی و ماهیگیری است و 26300 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ)
پادشاه نامی هندوستان که یونانیها نامش را ساندروکت توس نوشته اند. سلکوس با وی صلح کرد. و عهدی میان آن دو بدین ترتیب بسته شد که سلکوس نتیجۀ فتوحات اسکندر را در هند با قسمت بیشتر باختر و رخج ّ و بلوچستان، بپادشاه مزبور واگذار کند و او در عوض 500 فیل و مبلغ زیادی پول به سلکوس بدهد. و سلکوس بعنوان وثیقۀ عهد و پیمان دختر خود را بپادشاه هند داد. (تاریخ ایران باستان ص 2046). و رجوع به چان دراگوپتا شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
عنوان اغریرث پسر پشنگ برادر افراسیاب و پسرش (پسر اغریرث) میباشد. رجوع به یسنا ج 1 تألیف پورداود ص 48، و گوپت در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
کفل و سرین مردم را گویند، و به ضم اول و ثانی مجهول، به زبان ترکی نیز همین معنی دارد. (برهان) (آنندراج). ترکی است، در ترکی جغتایی ’کوت’ (سرین). ’جغتایی ص 463’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(گُتْ)
قومی آلمانی که ابتدا در نزدیکی مصب رود ویستول ساکن بودند و سپس به مشرق اروپا رفتند. استروگتها (گت های مشرق) در قرن 3م. در پانونی و مزی ساکن بودند. گتهای غربی یا ویزی گت به سرپرستی آلاری (پادشاه آنان متوفی به سال 410 میلادی) در سال 410 میلادی امپراتوری رم را محاصره کردند. در فارسی بیشتر این کلمه را به صورت گت می نویسند
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، واقع در 17 هزارگزی جنوب الشتر و 7 هزارگزی خاور شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. تپه ماهور سردسیر مالاریائی، دارای 60 تن سکنه. آب آن از چشمه ها محصول آنجا غلات، تریاک، حبوبات، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی، در 57هزارگزی شمال باختری خوی و 8هزارگزی باختر شوسۀ سیه چشمه به خوی، کوهستانی، سردسیر دارای 131 تن سکنه. کردی. آب این ده از درۀ حاجی بیک و چشمه است. محصولات آن غلات، شغل مردم زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان قهاب بخش حومه شهرستان اصفهان واقع در 10 هزارگزی شمال خاوری اصفهان و یک هزارگزی شمال شوسۀ اصفهان به یزد. کوهستانی ومعتدل است. سکنۀ آن 118 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن پنبه و صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و کیش و گلیم بافی و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
سلسلۀ هندی که در قرن چهارم میلادی در بهار تشکیل شد، این سلسله در قرن پنجم میلادی به دست هونها از بین رفت
لغت نامه دهخدا
(گُرْ)
جان ورکر، (لرد) (1886- 1946 میلادی). مارشال انگلیسی که در لندن متولد شد. وی در سال های 1939 تا 1940 سردار نیروهای انگلیس در فرانسه و در سال های 1942 تا 1943 حکمران مالت و سرانجام در سال 1944 کمیسر بزرگ فلسطین بود
لغت نامه دهخدا
کوفتگی و کوفته شده را گویند، (برهان) (آنندراج)، اصح کوست است، (حاشیۀ برهان قاطعچ معین)، رجوع به کوست شود، به معنی کوس هم هست که نقارۀ بزرگ باشد، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ)
نام یکی از شش آوازۀ موسیقی است که آن نوروز و مایه و سلمک وگوشت و شهناز و گردانیه باشد. (برهان) :
اگر خواننده حرف نغمه راندی
گوشت از بینوایی گوشت خوردی.
یحیی کاشی (از چراغ هدایت)
لغت نامه دهخدا
(گَ وِ)
نشخوار، نشخوارکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ وِ)
گوش. گوشن. گفتار. گویش:
معجز پیغمبر مکی تویی
به کنش و به منش و به گوشت.
محمد بن مخلد سگزی (از تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
لحم. ماده ای نرم و سرخ و گاه سفید که استخوانهای اندام آدمی و دیگر جانوران را پوشاند محتوی عروق و اعصاب و عامل جریان خون و به پوست بدن پوشیده شود. قسمت نرم محاط به پوست از آدمی و جانوران و پرندگان وماهیان، و بیشتر به مصرف تغذیه رسد. ماده ای نرم و سرخ که استخوان بدن را می پوشاند و پوشیده می شود از پوست بدن. ابوالخصیب. ابوکامل. (مهذب الاسماء). اخاضر. بضیع. خیزبه، گوشت پاره. عرین، علاق، گوشت پاره. علقه، گوشت پاره. قطام. کتال. کدنه. لحم. لک ّ. لکیک. (منتهی الارب) : و جملۀ استخوانها و گوشت و پوست او ریزیده. (ترجمه تفسیر طبری).
درآمد یکی خاد چنگال تیز
ربود از کفش گوشت و برد و گریز.
خجسته (از لغت فرس چ اقبال ص 104).
ابا همگنان تان بتر زآن کند
به شهر اندرون گوشت ارزان کند.
فردوسی.
چو دستور باشد مرا گوشت و آب
به راه آورم گر نسازی شتاب.
فردوسی.
گوشت همی سازند ازبهر تو
از خس و خار و پله کاندر فلاست.
ناصرخسرو.
گوش باید که مهرّا شده باشد در وی
زخمهایی که در او خیره بماند ابصار.
بسحاق.
- آبگوشت. رجوع به همین مدخل شود.
- به گوشت، فربه. فربی. باگوشت. گوشتدار. گوشتالو.
- به گوشت تر، فربه تر: و کسی که خواهد که طبیعتش نرم شود آن خورد [از عنب که به گوشت تر بود. (الابنیه عن حقایق الادویه).
- گوشت تنش ریختن، لاغر شدن.
- گوشت روی گوشتش آمدن، چاق و فربه شدن.
- گوشتش گوشتش را خوردن، سخت متأثر بودن از دیدن امری نامطلوب.
- گوشت گرفتن، فربه شدن.
- گوشت مرده، گوشت غانغرایاشده. (ناظم الاطباء).
- گوشت و پوست کسی از نان کسی دیگر بودن، در خانه او بزرگ شدن. از مال او ارتزاق کردن.
- مثل گوشت پخته، میوه ای که شاداب نباشد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1480).
- مثل گوشت قربانی، که هر جزء آن را کسی برد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1480).
- مثل گوشت گاو، کسی که زود رام نگردد، به دلیل تسلیم نشود، دیر فریب خورد، نصیحت نپذیرد. کنایه از چیزی که دیر پزد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1381).
- امثال:
گوشت بر گاو ورزه نیکوتر.
سنایی (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت بز هر قدر چرب باشد به چربی پیه نیست. (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت به دست گربه سپردن، نظیر: دنبه را به گرگ سپردن. گوسفند را به گرگ سپردن. (امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت جوان لب طاقچه است، هزالی (لاغری) که پس از بیماری برای جوان پیدا شود زود به فربهی بدل گردد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت چون گنده شود او را نمک درمان بود
چون نمک گنده شود او را به چه درمان کنند؟
ناصرخسرو (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت خر دندان سگ. (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت را از ناخن (استخوان) نمی توان جدا کرد، فرزند را از مادر، کسان و خویشان را از یکدیگر نتوان برید:
وصل تو بی هجر توان دید، نی
گوشت جدا کی شود از استخوان ؟
خاقانی (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت را باید از بغل گاو برید، سود و بهره از مال فقیران بردن سزاوار نباشد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت را که خوردند استخوان به گردن نیاویزند. (از امثال و حکم ج 3 ص 1331).
گوشت سگ مردار به سگان اولی.
قرهالعیون (از امثال و حکم ج 3 ص 1332).
گوشتش گوشتش را می خورد، گوشتم گوشتم را می خورد، تحمل دیدار این کار زشت نمی توانست (نمی توانم) کرد. (از امثال و حکم ج 3 ص 1332).
گوشت گاو و زعفران، در قدیم باریشه های گوشت خشک شدۀ گاو عطاران در زعفران غش می کرده اند. (از امثال و حکم ج 3 ص 1332).
گوشت و پوستش از تو، استخوانش از من، وصیتی بود که پدران و مادران معلم و استاد را می کردند آنگاه که کودک خویش به دبستان می سپردند. (از امثال و حکم ج 3 ص 1332).
گوشت یکدیگر را بخورنداستخوانشان را پیش غریبه نمی اندازند (دور نمی اندازند) ، اجنبی را به اسرار خوده راه ندهند.
، در میوه ها، آنچه غیر از پوست و هستۀ آن است. آنچه درون پوست میوه و محیط بر هسته و خوردن را به کار است. مغز. مزغ. لب ّ. حشو: و تخم خربزه زداینده تر از گوشت او باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، شحم. پیه: گوشت انار، شحم الرمان. پیه انار. گوشت حنظل، شحم الحنظل
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام یکی از پادشاهان بزرگ هند که بنام (سان دراکت توس) نیز در تاریخ نام وی آمده است و به شرحی که مؤلف ایران باستان نوشته است، این شخص بعد از بیرون آمدن اسکندر از هند و یاغی شدن مردم بر ولات مقدونی، با قشونی نیرومند تمامی هند را در نوردید و بحکمرانی مقدونیها در پنجاب هند خاتمه داد و خود مالک الرقاب هند تا گنک و ماوراء آن گردید و پادشاه هند شد و سلسلۀ پادشاهان دودمان او را سلسلۀ موریاس نامند. این پادشاه شهری بنا کرد که پاتالی پوترا نام نهاد و دور آن حصاری محکم ساخت وآن را پایتخت خود قرار داد. از حوادث تاریخی دوران سلطنت این پادشاه در هند یکی آن است که چون سلکوس (بنیانگزار سلطنت سلوکی ها در ایران که در 306 قبل از میلاد رسماً خود را پادشاه خوانده است) از طرف مشرق ایران تا سرزمین هند پیش رفت با این پادشاه مصادف شد و جنگ و ستیزه با وی را مصلحت ندانست و ناچار با او از در صلح و صفا درآمد و بعقیدۀ بعضی مورخین تمامی صفحاتی را که در طرف راست رود سند بود به پادشاه هند (چان دراگوپتا) داد و بلوچستان و افغانستان جنوبی و شمالی را هم به وی واگذار نمود و در ازای این واگذاری 500 فیل از این پادشاه گرفت و بعضی از مورخین نوشته اند که سلکوس برای اینکه وثیقه ای بپادشاه هند داده باشد دختر خود را به حبالۀ نکاح او درآورد ولی همه تاریخ نویسان بر این قول متفق نیستند و برخی عقیده دارند که پادشاه هند در ضمن عهدنامه اجازه داده است که مقدونیها با هندیها وصلت کنند اما خود او دختری از سلکوس بزنی نگرفته یا دختری به وی نداده است. (از تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2055- 2059 و صص 2066- 2214)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوت
تصویر گوت
ترکی سرین کفل سرین
فرهنگ لغت هوشیار
ماده نرم و سرخ و گاه سفید که استخوانهای اندام آدمی و دیگر جانوران را پوشانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوست
تصویر گوست
کوفتگی و کوفته شدن را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوت
تصویر گوت
((گَ یا گُ))
کفل، سرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشت
تصویر گوشت
((گُ وِ))
گفتن، گفتار، یکی از آوازهای شش گانه است که قدما آن را تشخیص داده اند، گواشت
فرهنگ فارسی معین
بخش های نرم بدن جانوران به ویژه مهره داران که معمولاً زیر پوست قرار دارد این بخش از بدن جانوران حلال گوشت کاربرد غذایی دارد
فرهنگ فارسی معین
دیدن گوشت فربه، بهتر از گوشت لاغر است. اگر بیند که گوشت بخرید و به خانه برد، دلیل هلاک است. جابر مغربی
اگر بیند گوشت از تن خود می خورد، دلیل مال است. حضرت دانیال
دیدن گوشت خام کمی اندیشه باشد
دیدن گوشت پخته خوب است
دیدن گوشت فربه مال و میراث بود
دیدن گوشت لاغر غم و اندوه باشد
دیدن خوردن گوشت عزت ودولت باشد - یوسف نبی (ع)
دیدن گوشت پخته درخواب بهتر ازخام است یا کباب. اگر بیند گوشت گوسفند پخته می خورد، دلیل که به قدر آن مال یابد به زحمت. اگر بیند کبابی از گوشت گاو می خورد یااز اسب، دلیل منفعت است از پادشاه. دیدن گوشت ها به خواب هر چند که پخته تر بیند، دلیل است که مال آسان تر بدست آید و آن چه خام خوردند، دلیل بر مالی است که به زحمت بدست آید. و خریدن و فروختن گوشت درخواب، بد بود. محمد بن سیرین
دیدن و خوردن گوشت حیوانات حلال خوب است و دیدن و خوردن گوشت حیوانات مکروه و حرام بد. البته میزان خوبی و بدی و اندازه قبح و شئامت و میمنت و تبرک گوشت بستگی به نوع حیوان دارد. خرید و فروش گوشت در خواب خوب نیست بخصوص اگر در خواب ببینید که از قصاب گوشت خریده اید و به خانه خویش می برید. خریدن و فروختن گوشت نیز غم و اندوه و بلا و فتنه تعبیر شده و چه حیوان حلال گوشت باشد و چه مکروه یا حرام. اگر در خواب ببینید گوشت پخته دارید یا مشغول خوردن آن هستید آن چه می خورید و دارید غذا به حساب می آید و تعبیر اغذیه را دارد و خوب است زیرا نعمت و برکت خداوندی است ولی گوشت خام مالی است که به زحمت تحصیل می شود و با رنج و مشقت به دست می آید و خوردن و دندان زدن گوشت خام نیز بد است و تعدی و تجاوز و ستمگری است. خوردن و دیدن گوشت گوسفند غنیمت و نعمت است. چنان چه در خواب ببینید گوشت شتر دارید یا گوشت شتر را می خواهید بخورید میراثی به شما می رسد که انتظارش را ندارید. گوشت گاو نعمت و فراخی معیشت است. گوشت خرگوش را نیز میراث از یک زن تعبیر کرده اند. اگر در خواب ببینید که گوشت بز لاغری را می خورید یا دارید و نمی خورید مال فقیر و یتیمی را به دنائت و پستی به چنگ می آورید و بهره می برید. اگر در خواب ببینید گوشتی که دارید می خورید خروس است از مردی شجاع و نام آور متمتع می شوید و از او نعمت می یابید. منوچهر مطیعی تهرانی
اگر زنی گوشت خام در خواب ببیند، علامت آن است که برای رسیدن به اهداف خود با دلسردی روبرو خواهد شد.
اما اگر در خواب گوشت پخته ببیند، علامت آن است که دیگران به آنچه او دوست می دارد، دست خواهند یافت.
خوردن گوشت جانوران درخواب بر چهار وجه است. اول: مال. دوم: میراث. سوم: توانگری. چهارم: مصیبت دیدن. گوشت هر جانوری که حلال بود، دلیل بر مال حلال است و آن چه گوشت آن حرام بود. مال حرام است.
دلیل که از پادشاه منفعت یابد. اگر بیند که گوشت اشتر میخورد، دلیل که مال یتیمی خورد به رنجوری. اگر بیند که گوشت پرستو می خورد، دلیل بر مال اندک است. اگر بیند که گوشت بز می خورد، دلیل بر بیماری است و مصیبت. اگر بیند که گوشت بط می خورد، دلیل مال است. اگر بیند که گوشت پلنگ می خورد، دلیل که درحرب نام آور شود. اگر دید که گوشت گنجشک می خورد، دلیل که مال فرزند خورد. اگر بیند که گوشت تذرو می خورد، رنجور شود. اگر بیند که گوشت بوزینه می خورد، همین است. اگر دید که گوشت فیل می خورد، دلیل که از قبل پادشاه مال یابد. اگر بیند که گوشت چکاوک میخورد، دلیل است که مال دزدیده خورد. اگر بیند که گوشت چکاوک می خورد، دلیل که مال بسیار یابد. اگر بیند که گوشت خرگوش می خورد، دلیل که از زنان میراث یابد. اگر دید که گوشت خرچنگ می خورد دلیل که از زنان مال حاصل کند. اگر بیند که گوشت دراج می خورد، دلیل که مال زنی بستاند. اگر بیند که گوشت راسو می خورد، دلیل است مال دزدیده خورد. اگر گوشت روباه می خورد، دلیل بیماری و ترس است. اگر بیند که گوشت زاغ می خورد، دلیل که مال مردی فاسق خورد. اگر گوشت سنگخواره می خورد، دلیل است مال ابهلی خورد. اگر بیند که گوشت سوسمار می خورد، دلیل که زحمت یابد. اگر گوشت سار می خورد، دلیل که از مسافری راحت یابد. اگر بیندکه گوشت سگ می خورد، دلیل که بردشمن ظفریابد. اگر دید گوشت سیمرغ می خورد، دلیل که از بزرگی راحت یابد. اگر بیند که گوشت شاهن می خورد، دلیل است از ستمکاری راحت یابد. اگر بیند که گوشت شاهین می خورد، دلیل است از ستمکاری راحت یابد. اگر بیند گوشت بره می خورد، دلیل که با گمراهی پیوندد. اگر دید گوشت شیر میخورد، دلیل است از سلطانی منفعت یابد. اگر بیند گوشت طاووس می خورد، دلیل که مال تمام یابد. اگر بیند گوشت طوطی می خورد، دلیل است علم آموزد اما او را سود ندارد. اگر بیند گوشت قمری میخورد، دلیل که از زنی خوبروی راحت بیند. اگر گوشت گاو یا گاومیش می خورد، دلیل منفعت است. اگر گوشت گاو کوهی میخورد، دلیل است مال زن یا کنیزک بستاند و گوشت کبوتر همین دلیل است. اگر گوشت گربه می خورد، دلیل است از سفر دور مال حاصل کند. اگر بیند گوشت لاک پشت می خورد، دلیل که از عالمی علم آموزد. اگر گوشت کفتار میخورد، دلیل که پیرزنی به او جادو کند. اگر بیند گوشت کلاغ می خورد، دلیل است از مال مردی بیابانی خورد. اگر گوشت خرگوش میخورد نعمتی بسیار حاصل کند. اگر بیند گوشت ماهی می خورد دلیل که مال فراوان بدست آورد. اگر بیند گوشت ماکیان می خورد، دلیل است مال کنیزک و خادم خورد. اگر بیند گوشت مرغ آبی می خورد، دلیل که بزرگی و ولایت یابد. اگر گوشت نهنگ می خورد، دلیل که بلائی به وی رسد. اگر بیند گوشت هدهد می خورد، دلیل که مال زیرک خورد. اگر گوشت همای می خورد، دلیل که از پادشاه راحت یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
محلی دارای معدنی متروکه به ارتفاع، ۱۴۹ متر در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
فلج شدن، کسی که فاصله ی پاهایش از هم غیرعادی است
فرهنگ گویش مازندرانی