جدول جو
جدول جو

معنی گوهرکشیده - جستجوی لغت در جدول جو

گوهرکشیده
(خَ دَ / دِ)
چیزی که گوهر در آن کشیده باشند چو رشته و جز آن. (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوهرشید
تصویر گوهرشید
(دخترانه)
گوهری درخشان چون خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
(خُ دَ / دِ)
مخفف گوهرکشیده. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(سَدَ دَ)
حمل کردن گوهر. گوهرکشی، مجازاً اشک فراهم کردن گریستن را:
بی چراغ روی او ای دیده تر مژگان مکن
روز ما بی او سیاه است و تو گوهر میکشی.
ملاقاسم مشهدی (از بهار عجم).
- گوهر در چیزی کشیدن، گوهر در رشته کشیدن. (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ رِ دی دَ / دِ)
بینایی. چشم. دیده:
گوهر دیده کجا فرسوده ای
پنج حس را در کجا پالوده ای.
مولوی.
، کنایه از اشک دیده باشد
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ کَ / کِ)
عمل گوهرکش. حمل گوهر:
غنی کرد گردنکشان را ز گنج
ز گوهرکشی لشکر آمد به رنج.
نظامی.
مکلل به گوهر قبایی پرند
چو پروین به گوهرکشی ارجمند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ کَ دَ / دِ)
خانه گوهر. جای گوهر. آنجا که گوهر باشد یا گوهر نگه دارند:
کلکم چو ز خط عقدنگار آید گویی
گوهرکده ها در دل تاریک مداد است.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوهر کشیده
تصویر گوهر کشیده
چیزی که گوهر در آن کشیده باشند چون رشته و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهر کشیدن
تصویر گوهر کشیدن
حمل کردن گوهر، اشک فراهم کردن برای گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر کشیده
تصویر گهر کشیده
چیزی که گوهر در آن کشیده باشند چون رشته و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهرکشی
تصویر گوهرکشی
عمل گوهرکش حمل گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
آنجا که گوهر باشد یا گوهر نگهدارند جای جواهر: کلکم چو ز خط عقد نگار آید گویی گوهرکده ها در دل تاریک مداد است. (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار