جدول جو
جدول جو

معنی گونکی - جستجوی لغت در جدول جو

گونکی
(نَ)
طایفه ای هستند از طوایف فارس که ییلاق آنها کوه خرمن کوه ضیمکان است و قشلاق آنها نواحی بلوک میمند می باشد و معیشت آنها از گوسفند است. (فارسنامۀ ناصری ص 332)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پارچۀ زبر و ضخیم که از کنف یا الیاف بعضی گیاهان دیگر بافته می شود و از آن کیسه های بزرگ درست می کنند، کیسه ای که از این نوع پارچه ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
درختچه ای با برگ های پنجه ای شبیه برگ شاهدانه و گل های زیبا به صورت سنبله به رنگ آبی مایل به بنفش یا سرخ کم رنگ
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری مشهد کنار راه شوسۀ عمومی مشهد به خور بالا و پایین، این ده در جلگه واقع و هوای آن معتدل است و 548 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
سه فرسخ میانۀ مشرق و شمال فتح آباد است، (از دهات بلوک خفرک علیا ناحیه مرودشت فارس)، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 300)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ)
دهی است از دهستان باهد کلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. در 52هزارگزی جنوب خاوری دشتیاری کنار مرز پاکستان. جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از چاه است. محصول آنجا ذرت، حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 38هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 2هزارگزی باختر سراب به فیروزآباد. دشت و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از رود خانه مرگ و چشمه تأمین میگردد. محصول آن غلات، حبوبات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و تابستان از فیروزآباد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ خشنی است که ریسمانش از لیف کنف و غیره تابیده میشود و از آن کیسه بافند و برای حمل مال التجاره مانند قند و شکر و برنج و توتون استفاده نمایند، ریشه این کلمه از هندی وبه معنی کیسه باشد، (از فرهنگ نظام)، کیسه مانندی که برای حمل بار از پارچۀ گونی بافند،
- امثال:
این جامه مثل گونی است، بدبافت و خشن و بی دوام است
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران، سکنۀ آن 35 تن است، در بهار ایل میش مست به این ده می آیند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان فلارد بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 30هزارگزی خاور لردگان، با 249 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ)
الکسیس ماکسیموویچ پیشکوف، معروف به ماکسیم (1868- 1936 میلادی). نویسندۀ روس که در نیژنی نووگورود متولد شد. برخی از آثارش عبارتند از: زندگانی کودکی من، ولگردان، مادر. سبک او سبک رئالیست است. رجوع به ماکسیم گورکی شود
لغت نامه دهخدا
(گا وِ)
ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 148000 گزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگدان به کهنوج. سکنۀ آن 4 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نیژنی نوووگورود، شهری از روسیه که در پیوستگاه رود خانه ولگا و اکا قرار دارد، جمعیت این شهر942000 تن است، هفته بازار قدیمی مشهوری در این شهر وجود دارد، گورکی شهری صنعتی است و کارخانه های آهن سازی و اتومبیل سازی وتصفیه خانه نفت و کارخانه های صنایع شیمیایی دارد
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب به گوشک. در اصطلاح حرف در گوش گفتن واین اکثر محاورۀ توران است. (چراغ هدایت). رجوع به درگوشی و زیرگوشی و بیخ گوشی ذیل ترکیبات گوش شود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 60000 گزی جنوب باختری قیدار و 9000 گزی راه عمومی، کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 348 تن است، آب آن از چشمه تأمین میگردد و محصولات آن غلات و انگور است و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ وِ)
گوانجی. (حاشیۀ برهان قاطع چ دکتر معین). عزیز و گرامی، شجاع و دلیر و پهلوان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گرانبها و پرقیمت. رجوع به گوانجی شود
لغت نامه دهخدا
(گُنْ)
پل. نام کاردینال رتز از خانوادۀ اشرافی فلورانسی است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رانکی. پاردم. تلفظی از رانکی. منسوب به ران. نواری پهن از چرم یا پارچه های ضخیم پشمی که در پشت ران و زیر کفل چارپایان (خر، استر، یابو) بندند و صحیح آن ’رانکی’ است یعنی مربوط به ران. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
سردار گوان سپهسالار فرمانده: چو شاپور مهتر گوانجی بود که اندر سخنها میانجی بود، دلاور پهلوان
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ضخیم که از الیاف و کنف بافته می شود و با آن کیسه های بزرگ درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه خشنی که ریسمانش از لیف کنف و غیره تابیده شود و از آن کیسه بافند، کیسه ای از پارچه خشن که برای حمل بار سازند
فرهنگ فارسی معین
اگر در خواب ببینید که گونی می بافید کاری در جهت حفظ آبروی خویش انجام می دهید. اگر در خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید که خالی است به چیزی چشم می دوزید و طمع می بندیدکه شایستگی آن را ندارید. در خانه به دنبال کیسه گونی گشتن نیز همین تعبیر را دارد و می گوید چیزی را می خواهید که احتمال تحصیل آن اندک است. اگردر خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید که پر و سنگین است مالی به دست می آورید که نمی توانید آن را برای مدت زمان طولانی نگه دارید. این در صورتی است که آن را زمین بگذاریدو مجددا بردارید و این کار را تکرار کنید. خواب شما می گوید این مال را هزینه می کنید یا زیان می بینید. اگر در خواب ببینید که بر فرشی از گونی نشسته اید و آنجا خانه و اتاق شماست با خانواده خویش روابط صمیمانه و محکمی ندارید یا این رابطه سست و کم دوام می شود. این در صورتی است که گونی را بر خاک افکنده باشید چه اگر گونی را روی قالی گسترده باشد این تعبیر درست نیست. اگر در خواب ببینید در بستری از گونی خوابیده اید با زنی سهل انگار و شلخته ازدواج می کنید یا اگر زن دارید از همسر خویش اهمال و سهل انگاری مشاهده می نمائید. اگر در خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید چه پر باشد و چه خالی آن کیسه دریده است راز شما فاش می شود و چیزی یا موضوعی را که می کوشید از دیگران پنهان نگه دارید آشکار می شود. اگر این کیسه گونی سوخته و سوراخ باشد زیان می کنید - منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی