جدول جو
جدول جو

معنی گونسلن - جستجوی لغت در جدول جو

گونسلن(نَ)
قصبه ای است در فرانسه مرکز بخش ایزر از شهرستان گرنوبل که 950 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گورسان
تصویر گورسان
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ کَ دَ)
زدن و کوفتن. (ناظم الاطباء). کویستن. کوبیدن. خرد کردن. کوفتن. رجوع به کویستن شود که ظاهراً صورت صحیح کلمه باشد
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شهری در بلژیک که 19000 تن جمعیت دارد. روغن و صنایع آهن سازی آن مشهور است
لغت نامه دهخدا
(قُنْ سُ)
قونسول. قنصل. معرب کنسول. رجوع به کنسول شود
لغت نامه دهخدا
(اُ شُ دَ)
در دیلمان و گیلان، برخوردن. برخورد کردن. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده ص 215)
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ)
مرکز بخش ایزر از ناحیۀ گرنبل در فرانسه که دارای 950 تن جمعیت و راه آهن است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام محلی است در شبه جزیره میانکاله (دریای خزر). (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 90). و رجوع به متن انگلیسی همان کتاب ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه، واقع در 18هزارگزی شمال باختری نقده، با 109 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُنْ سِ لَ)
دهی است جزء دهستان سربند بالا، بخش سربند شهرستان اراک. واقع در 44هزارگزی باختر آستانه و 10هزارگزی باختر شوسۀ قدیم بروجرد به اراک. دامنه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 118 تن است. آب آن از قناتهای کوهستانی تأمین میشود. محصولات آنجا غلات، بنشن و پنبه و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
مخفف گورستان، (فهرست ولف) :
بر این دشت من گورسانی کنم
برومند را شورسانی کنم،
فردوسی،
یکی گورسان کرد از آن دشت کین
که جایی ندیدند پیدا زمین،
فردوسی،
ز گودرزیان روز جنگ و نبرد
چنان گورسانی پدیدار کرد،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ نَ)
دهی بوده است از توابع لنجان اصفهان، و حمدالله مستوفی نویسد: ششم ناحیت لنجان (از نواحی اصفهان بیست پاره دیه است، گونان و قهدریجان و گلیشاد معظم قرای آن... (نزهه القلوب ص 51)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ / تِ)
مصحف کونسته. از: گون + استه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). هر طرف سرین و کفل را گویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به کونسته شود
لغت نامه دهخدا
جهان و گیتی، (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان، واقع در 15هزارگزی جنوب باختر اردستان و 9هزارگزی باختر شوسۀ اردستان به اصفهان، کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 227 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و خشکبار و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام مرکزی بخش سون الوار از شهرستان شارول در فرانسه، 6600 تن جمعیت و کوره های آهک پزی و ذوب فولاد دارد
لغت نامه دهخدا
(نُ لُ)
به یونانی گیاهی است خوشبوی که آن را بفارسی کاه مکه و بعربی اذخر خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَ نِ)
شهر کوچکی است در فرانسه، مرکز بخش سن اوواز ازشهرستان پونتواز. این شهر 4900 تن جمعیت دارد و دارای کلیساهای قدیمی است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. در 24هزارگزی شمال قصبۀ رزن و 8هزارگزی شمال تولکی تپه قرار گرفته است. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 900 تن است. آب آن از چشمه و رود خانه محلی است. محصولات آن غلات دیم، لبنیات و عسل شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد و تابستان از رزن و فس اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی بوب فرنگ نوعی فرش عالی که نخستین بار در کارخانه گوبلن ها بافته میشد
فرهنگ لغت هوشیار
گورستان قبرستان: یکی گورسان کرد ازان دشت کین که جایی ندیدند پیدا زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوبلن
تصویر گوبلن
((لَ))
نوعی گلدوزی با نخ ضخیم رنگی روی طرح های آماده
فرهنگ فارسی معین
گورستان
فرهنگ گویش مازندرانی
توانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
آواز خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
دانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
ازآبگیرهای منطقه پلنگان در شبه جزیره ی میانکاله
فرهنگ گویش مازندرانی
اصابت کردن، برخورد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی