جدول جو
جدول جو

معنی گوفتور - جستجوی لغت در جدول جو

گوفتور
نوعی بیماری که گاوها بدان دچار شده و بینی و دهان گاو متورم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
اسیر، دربند، دستگیر شده، دچار، پرمشغله، مبتلا به سختی، رنج و امثال آن ها، کنایه از عاشق، شیفته
گرفتار آمدن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
گرفتار ساختن: دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، گرفتار کردن
گرفتار شدن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن
گرفتار کردن: دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، برای مثال گر گرفتارم کنی مستوجبم / ور ببخشی عفو بهتر کانتقام (سعدی - ۱۴۷)
گرفتار گشتن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چونتور
تصویر چونتور
فلوس، میوه ای دراز و تیره رنگ که دانه های آن مصرف دارویی دارد، درخت این میوه که گرمسیری با برگ های بزرگ و گل های زرد رنگ است، چیمکانی
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رِ)
اسیر. مبتلا. دربند:
کجا یافت خواهی تو آرامگاه
از آن پس کجا شد گرفتار شاه.
فردوسی.
چو خاقان ز نخجیر بیدار شد
به دست خزروان گرفتار شد.
فردوسی.
هر روز مرا از تو دگرگونه بلائیست
من مانده به دست تو همه ساله گرفتار.
فرخی.
خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175).
ای بهوی و مراد این تن غدار
مانده بچنگان باز آز گرفتار.
ناصرخسرو.
ای حجت خراسان در یمگان
گرچه به بند سخت گرفتاری.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 490).
حاسد ز دولت تو گرفتار آن مرض
کز مس کند به روی وی آهنگر آینه.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394).
هر کس بقدر خویش گرفتار محنت است.
ابوالفرج سگزی.
گشت از دم یارچون دم مار
یعنی به هزار غم گرفتار.
نظامی.
عشق دل خواهد و زینم چاره نیست
دل بدادم چون گرفتارم بجان.
عطار.
گفته ای کم گیر جان در عشق من
کم گرفتم چون گرفتار توم.
عطار.
کی اسیر حبس آزادی کند
کی گرفتار بلا شادی کند.
مولوی.
سعدی نرود بسختی از پیش
با قید کجا رود گرفتار.
سعدی (طیبات).
هر کس بتعلقی گرفتار
صاحب نظران به روی منظور.
سعدی (طیبات).
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که بشهر آید و غافل برود.
سعدی (طیبات).
شکر اینکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی. (گلستان).
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتارکجاست.
حافظ.
گر مسلمانی نظر کن بر گرفتاران برحمت
کافر است آن کس که رحمی بر گرفتارش نباشد.
اوحدی.
، عاشق. دلباخته. پای بند. شیفته:
مستی بهانه کردم و بیحد گریستم
تا کس نداندم که گرفتار کیستم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان ورگهان بخش هوراند شهرستان اهر. آب آن از رود خانه قره سو تأمین می شود. 397 تن سکنه. صنایع دستی زنان، فرش بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
به معنی چهار، قطعه ای موسیقی مرکب از چهار جزو خواندنی یا نواختنی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چونتور
تصویر چونتور
فلوس
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دمنده آهسته خوان شخصی که از زیر صحنه نمایش یا پشت پرده جمله ها و عبارت های نمایشنامه را به بازی کنان یادآوری کند
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی چهاره زبانزدی در خنیا قطعه ای موسیقی مرکب از چهار جزو خواندنی یا نواختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
اسیر، مبتلا، دربند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که گوشت آورد آنچه بفربهی گراید، پر گوشت فربه: بزرگ سر گوشتاور و سپید که بزردی زند
فرهنگ لغت هوشیار
((لُ))
کسی که از پشت صحنه نمایش جمله و عبارت های نمایشنامه را به هنرپیشگان یادآوری کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
((گِ رِ))
اسیر، مبتلا، عاشق، دلباخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
أمسكٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
Captive, Cornered, Stranded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
captif, acculé, échoué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
esir, köşeye sıkışmış, mahsur
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
cativo, encurralado, encalhado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
gefangen, in die Enge getrieben, gestrandet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
wzięty do niewoli, zapędzony w róg, uwięziony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
قید کیا گیا , گوشے میں پھنسے ہوئے , پھنسا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
বন্দী , কোণায় আটকা , আটকা পড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
จับตัว , ติดมุม , ติดอยู่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
mateka, katika kona, hali ya kukwama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
полонений , заганений у кут , застряглий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
cautivo, acorralado, varado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
被囚禁的 , 被困的 , 搁浅的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
אסיר , בפינה , תקוע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
포로가 된 , 궁지에 몰린 , 좌초된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
tertawan, terpojok, terdampar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
बंदी , कोने में फंसा , फंसा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
gevangen, ingesloten, gestrande
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
cattivo, intrappolato, arenato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
пленный , загнанный в угол , оставшийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
捕らわれた , 追い詰められた , 立ち往生した
دیکشنری فارسی به ژاپنی