دهی است از بخش دهدز از شهرستان اهواز واقع در 11 هزارگزی خاور دهدز، کنار راه مالرو راکه به کل خواجه بالا. جلگه و گرمسیر است و سکنۀ آن 82 تن است. آب آن از چاه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش دهدز از شهرستان اهواز واقع در 11 هزارگزی خاور دهدز، کنار راه مالرو راکه به کل خواجه بالا. جلگه و گرمسیر است و سکنۀ آن 82 تن است. آب آن از چاه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کلمه ترکی است مرکب از ’یوز’ به معنی صد و ’لک’ ادات نسبت و بنابراین یوزلک به معنی صدی یا دارای صد ’قرش’ وآن سکه ای مصری از سیم است که ارزش آن برابر صد قرش یا قریب به صد قرش است. (از النقود العربیه ص 188)
کلمه ترکی است مرکب از ’یوز’ به معنی صد و ’لک’ ادات نسبت و بنابراین یوزلک به معنی صدی یا دارای صد ’قرش’ وآن سکه ای مصری از سیم است که ارزش آن برابر صد قرش یا قریب به صد قرش است. (از النقود العربیه ص 188)
کارد کوچک دسته دراز را گویند. (برهان) (آنندراج). نوعی از قلم تراش را هم گفته اند که سر آن برگشته و دنباله اش باریک باشد وبیشتر از جانب مصر آورند. (برهان) (آنندراج) (غیاث) (جهانگیری). قلمتراش. مبرات. (زمخشری) : پیچیده یکی لامی میراند بسر بر بربسته یکی گزلک ترکانه ببر بر. سوزنی. زین همه الماس که بگداختم گزلکی از بهر ملک ساختم. نظامی. گزلک شاه سعد ذابح دان که به مریخ ماند از گهر او. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 761). چون ببینند که بساط امن گسترده است و قبح معاملات غز، به گزلک عدل و عقل سترده همه بر جناح استقبال... به خدمت مبادرت نمایند. (بدایع الازمان). بنما بمن که منکر حسن رخ تو کیست تا دیده اش به گزلک غیرت برآورم. حافظ. فراء را به گزلک پوستین دوزی، پوستین بردرد. (درۀ نادره چ سید جعفر شهیدی). رجوع به کزلک و گزلیک شود
کارد کوچک دسته دراز را گویند. (برهان) (آنندراج). نوعی از قلم تراش را هم گفته اند که سر آن برگشته و دنباله اش باریک باشد وبیشتر از جانب مصر آورند. (برهان) (آنندراج) (غیاث) (جهانگیری). قلمتراش. مبرات. (زمخشری) : پیچیده یکی لامی میراند بسر بر بربسته یکی گزلک ترکانه ببر بر. سوزنی. زین همه الماس که بگداختم گزلکی از بهر ملک ساختم. نظامی. گزلک شاه سعد ذابح دان که به مریخ ماند از گهر او. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 761). چون ببینند که بساط امن گسترده است و قبح معاملات غُز، به گزلک ِ عدل و عقل سترده همه بر جناح استقبال... به خدمت مبادرت نمایند. (بدایع الازمان). بنما بمن که منکر حسن رخ تو کیست تا دیده اش به گزلک غیرت برآورم. حافظ. فراء را به گزلک پوستین دوزی، پوستین بردرد. (درۀ نادره چ سید جعفر شهیدی). رجوع به کزلک و گزلیک شود
کعب پا را گویند. (برهان). استخوان برآمدۀ کعب پا است، و معرب آن قوزک است، چه گوز به معنی خمیده و کج است. (انجمن آرا) (آنندراج). کعب پا که بجول نیز گویند. (رشیدی). قوزک (در تداول) ، کردی گوزک (استخوان پا) ، زازا گوزکه ’ژابا ص 369’، دزفولی گوزک ’امام’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : گوزک راست گر جهد یک چند گردد از ناز و کام خشنومند. ناظم اختلاجات (از رشیدی) گوزک پنبه. غوزه. (یادداشت مؤلف)
کعب پا را گویند. (برهان). استخوان برآمدۀ کعب پا است، و معرب آن قوزک است، چه گوز به معنی خمیده و کج است. (انجمن آرا) (آنندراج). کعب پا که بجول نیز گویند. (رشیدی). قوزک (در تداول) ، کردی گوزک (استخوان پا) ، زازا گوزکه ’ژابا ص 369’، دزفولی گوزک ’امام’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : گوزک راست گر جهد یک چند گردد از ناز و کام خشنومند. ناظم اختلاجات (از رشیدی) گوزک پنبه. غوزه. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در50هزارگزی جنوب خوسف و 5هزارگزی باختر راه مالرو عمومی قیس آباد. دامنه و گرمسیر و سکنۀ آن 91 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و کرباس بافی است. و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در50هزارگزی جنوب خوسف و 5هزارگزی باختر راه مالرو عمومی قیس آباد. دامنه و گرمسیر و سکنۀ آن 91 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و کرباس بافی است. و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
گزلیک ترکی چیلان کارد کوچک دسته دراز کارد کوچک دسته دراز: بنمابمن که منکر حسن رخ تو کیست ک تا دیده اش به گزلک غیرت برآورم. (حافظ)، نوعی قلم تراش که سر آن بر گشته و دنباله اش باریک است: و اگر خلاف واقعی بعمد بقید کتابت در آمده باشد به گزلک راستی محو نماید
گزلیک ترکی چیلان کارد کوچک دسته دراز کارد کوچک دسته دراز: بنمابمن که منکر حسن رخ تو کیست ک تا دیده اش به گزلک غیرت برآورم. (حافظ)، نوعی قلم تراش که سر آن بر گشته و دنباله اش باریک است: و اگر خلاف واقعی بعمد بقید کتابت در آمده باشد به گزلک راستی محو نماید