عمل گوی باز، کار گوی باز، گوی باختن، بازی کردن با گوی: پس از چه رسد سرفرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا، اسدی، در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند، (تاریخ قم ص 248)
عمل گوی باز، کار گوی باز، گوی باختن، بازی کردن با گوی: پس از چه رسد سرفرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا، اسدی، در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند، (تاریخ قم ص 248)
کلمه ترکی است (از: یوز، صد + باش، رئیس و سر + ی) و معنی ترکیبی آن سردار و رئیس صد نفر است، رئیس صد تن، قائد صده، (یادداشت مؤلف)، سردار صد کس، (آنندراج) : در زمان شاه عباس ماضی صد نفر از غلامان گرجی سفید را خواجه نموده یکی که از همه معتبرتر بودیوزباشی ایشان نموده اند و یوزباشی دیگر به جهت خواجه سرایان سیاه تعیین و به او نیز صد نفر تابین از خواجه های سیاه داده تا زمان شاه سلطان حسین یوزباشی آقایان سفید، ابراهیم آقا، و یوزباشی آقایان سیاه، الیاس بوده، هریک از یوزباشیان در دور حرم محترم عمارت و دستگاهی و ... داشتند، (از تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 19)، و رجوع به تذکرهالملوک ص 9، 13، 30، 37، 40 شود، - یوزباشی گری، عمل و شغل یوزباشی: مشارالیه عمده ترین امراء ارکان دولت باهره ... و خدمت ایالت و حکومت و سلطنت و یوزباشی گری و تیول و مواجب قاطبۀ قورچیان برطبق عرض قورچی باشی و تعلیقۀ وزراء اعظم شفقت می شده، (از تذکرهالملوک ص 7)، ، در دورۀ قاجاریه منصبی بود بی عده معلوم رؤسای فراشان را و پس از آن دهباشی بود، (یادداشت مؤلف)
کلمه ترکی است (از: یوز، صد + باش، رئیس و سر + ی) و معنی ترکیبی آن سردار و رئیس صد نفر است، رئیس صد تن، قائد صده، (یادداشت مؤلف)، سردار صد کس، (آنندراج) : در زمان شاه عباس ماضی صد نفر از غلامان گرجی سفید را خواجه نموده یکی که از همه معتبرتر بودیوزباشی ایشان نموده اند و یوزباشی دیگر به جهت خواجه سرایان سیاه تعیین و به او نیز صد نفر تابین از خواجه های سیاه داده تا زمان شاه سلطان حسین یوزباشی آقایان سفید، ابراهیم آقا، و یوزباشی آقایان سیاه، الیاس بوده، هریک از یوزباشیان در دور حرم محترم عمارت و دستگاهی و ... داشتند، (از تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 19)، و رجوع به تذکرهالملوک ص 9، 13، 30، 37، 40 شود، - یوزباشی گری، عمل و شغل یوزباشی: مشارالیه عمده ترین امراء ارکان دولت باهره ... و خدمت ایالت و حکومت و سلطنت و یوزباشی گری و تیول و مواجب قاطبۀ قورچیان برطبق عرض قورچی باشی و تعلیقۀ وزراء اعظم شفقت می شده، (از تذکرهالملوک ص 7)، ، در دورۀ قاجاریه منصبی بود بی عده معلوم رؤسای فراشان را و پس از آن دهباشی بود، (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 40000گزی جنوب باختری قیدار و 28000گزی راه مالرو عمومی، با 177 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 40000گزی جنوب باختری قیدار و 28000گزی راه مالرو عمومی، با 177 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
قسمی بازی است خطوطی و آن چنان است که مربعهای متداخل با خطوطی که زوایا را بهم متصل کند به طرز معین بر آجر یا بر زمین و جز آن کشند و بر تقاطع خطوط هریک از دو حریف مهره یا سنگریزه و یا لوبیا و جز آن نهند و به نوبت ببازند، (از یادداشت مؤلف)
قسمی بازی است خطوطی و آن چنان است که مربعهای متداخل با خطوطی که زوایا را بهم متصل کند به طرز معین بر آجر یا بر زمین و جز آن کشند و بر تقاطع خطوط هریک از دو حریف مهره یا سنگریزه و یا لوبیا و جز آن نهند و به نوبت ببازند، (از یادداشت مؤلف)
بازی روز، کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار، (آنندراج) : ز خاک ره آن طفل را برگرفت فروماند زان روزبازی شگفت، نظامی (از آنندراج)، ، روزگار، زمان، (ناظم الاطباء) : از آن روز بازی که من زاده ام ز خفتان میان هیچ نگشاده ام، فردوسی، ، دنیا، (ناظم الاطباء)
بازی روز، کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار، (آنندراج) : ز خاک ره آن طفل را برگرفت فروماند زان روزبازی شگفت، نظامی (از آنندراج)، ، روزگار، زمان، (ناظم الاطباء) : از آن روز بازی که من زاده ام ز خفتان میان هیچ نگشاده ام، فردوسی، ، دنیا، (ناظم الاطباء)
رئیس صدتن، توضیح این کلمه اصلا اصطلاح نظامی است به معنی درجه داری که فرمانده صد نفر باشد و نظیرآن است ده باشی مین باشی ینجه باشی و نظایر آن... ولی اکنون به صورت لغتی تحقیرآمیز و سبک کننده ممکن است بکاررود وکسی رادرمقام تحقیرو استخفاف یوزباشی بخوانند: فلانکس بااین دک و پوزش یوز باشی خوش آب و هوا هم هست
رئیس صدتن، توضیح این کلمه اصلا اصطلاح نظامی است به معنی درجه داری که فرمانده صد نفر باشد و نظیرآن است ده باشی مین باشی ینجه باشی و نظایر آن... ولی اکنون به صورت لغتی تحقیرآمیز و سبک کننده ممکن است بکاررود وکسی رادرمقام تحقیرو استخفاف یوزباشی بخوانند: فلانکس بااین دک و پوزش یوز باشی خوش آب و هوا هم هست
منسوب به گوزگانان. الف - از مردم گوزگانان ب - ساخته گوزگانان، تیماج سختیان (که در اصل منسوب به گوزگانان بود)، توضیح اصل آن ترکیب وصفی پوست گوزگانی بود: انبیر قصبه گوزگانانست... و از وی پوستهای گوزگانی خیزد که بهمه جهان ببرند
منسوب به گوزگانان. الف - از مردم گوزگانان ب - ساخته گوزگانان، تیماج سختیان (که در اصل منسوب به گوزگانان بود)، توضیح اصل آن ترکیب وصفی پوست گوزگانی بود: انبیر قصبه گوزگانانست... و از وی پوستهای گوزگانی خیزد که بهمه جهان ببرند