جدول جو
جدول جو

معنی گوریت - جستجوی لغت در جدول جو

گوریت
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 12000 گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک، سکنۀ آن 8 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوریل
تصویر گوریل
میمون انسان نما، با قد بلند، وزن زیاد، دندان های نیش دراز، بدنی پوشیده از موهای بلند، بدون دم، علف خوار و بسیار قدرتمند و ورزیده که در جنگل های آفریقا یافت می شود
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
قسمی از میمون که شباهت تام به انسان دارد و در جنگلهای آفریقا فراوان است و دارای دو متر قد می باشد. (ناظم الاطباء). یک گونه میمون شبیه به انسان که یک نوع بیشتر ندارد. گوریلا آنژنا یا ژینا که در نواحی باختری آفریقای نزدیک استوا وجود دارد. گوریل بزرگ ترین نوع میمون است، قدش تقریباً به اندازۀ انسان و گاهی بزرگ تر است اما سینه اش پهن تر و بازوهایش دراز و بزرگ و ساقهایش کوتاه است. جمجمه اش بیضوی و صورتش به طرف جلو برآمده است. ابروانش کمانی و برجسته است. دندانهای کلبی آن به صورت چنگک است. پشمهایش بلند است و تمام بدنش را می پوشاند ولی سینۀ آن کم مو است و در جنگلهای مرطوب و دورافتاده سکونت میکند. گوریل مدتها موضوع داستانها و وحشیگری آن، ضرب المثل بوده است. این حیوان از انسان می گریزد ولی اگر مجروح شود به شدت از خود دفاع میکند. گوریل حیوانی ترسناک و کمی باهوش است و به صورت جفت زندگی میکند و گیاهخوار است. به واسطۀ قتل و کشتاری که از این حیوان کرده اند نسل آن رو به نقصان میرود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ بِ بُ دَ)
فوری بودن. آنکه چیزی بدون مهلت باشد، در اصطلاح پارلمانی آن است که دولت یا یکی از وزرا لایحه ای را پیشنهاد کند و بررسی و تصویب سریع آن را خواستار شود: به قید دو یا سه فوریت
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کتاب موسی (ع). (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). که توراه نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به توراه و توریه شود
لغت نامه دهخدا
(گُرْ یِ)
بندری از اتحاد جماهیر شوروی (سابق) در قزاقستان که در کنار دریای خزر در مصب رود اورال واقع است. محصولش ماهی و کنسرو ماهی است. تصفیه خانه نفت دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوریل
تصویر گوریل
قسمی از میمون که شباهت تام به انسان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
احمق ابله: نبود باید گوریش تا باخر عمر که مردمان بچنین ضحکه ها شوند سمر. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوریت
تصویر نوریت
فرانسوی پی آماه (ورم عصب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوریل
تصویر گوریل
نوعی از میمون شبیه به انسان که بلندی اش تا دو متر هم می رسد، دم ندارد و بدنش از موهای بلند و زیادی پوشیده شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
((فُ یَ))
وضع یا حالتی که نیازمند اقدام سریع و فوری باشد
فوریت پزشکی: رویدادی ناگهانی و نامنتظر که نیاز به اقدام فوری داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوریش
تصویر گوریش
((گَ یا گُ))
گاوریش، احمق، ابله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
إلحاحٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
Expedience, Immediacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
opportunité, immédiateté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
緊急 , 即時性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
یأس، کسالت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
فوریّت , فوریّت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
তাত্ক্ষণিকতা , তাত্ক্ষণিকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
ความเร่งด่วน , ความเร่งด่วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
dharura, uharaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
aciliyet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
긴급 , 즉각성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
迫切 , 立即性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
דחיפות , מִיָּדִיּוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
urgensi, kesegeraan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
तात्कालिकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
urgenza, immediatezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
conveniencia, inmediatez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
терміновість , негайність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
pilność, bezpośredniość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
Dringlichkeit, Unmittelbarkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
срочность , непосредственность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
conveniência, imediatismo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
urgentie, onmiddellijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی