جدول جو
جدول جو

معنی گورگاوان - جستجوی لغت در جدول جو

گورگاوان
دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 51000 گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 7000 گزی سرجوب، کوهستانی و سردسیر و دارای 245 تن سکنه است، آب آن از رود خانه آهوران و چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و لبنیات و مختصر میوه و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گورخوان
تصویر گورخوان
آنکه در گورستان بر سر گور مردگان قرآن بخواند، برای مثال حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار / بهر ریا به خانۀ هر گورخوان شود (سعدی۳ - ۹۵۷)، کسی که هنگام دفن میّت تلقین بخواند
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 28 هزارگزی خاوری اهر و 1500 گزی شوسۀ اهر به خیاو، کوهستانی و معتدل است، سکنۀ آن 120 تن است، آب آن از دو رشته چشمه تأمین می شود، محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ناحیتی است (از خراسان) آبادان و با نعمت بسیار و با داد و عدل و ایمن، و این ناحیتی است کی مشرق او حدود بلخ است و تخارستان تا به حدود بامیان، و جنوب وی آخر حدود غور است و حدبست، و مغرب وی حدود غرچستان است و قصبۀ بشین است تا به حدود مرو و شمال وی حدود جیحون است... و از این ناحیت اسباب بسیار خیزد و نمد و حقیبه و تنگ اسب وزیلوی و پلاس خیزد. (حدود العالم چ دانشگاه ص 95).
جوزجان (به فتح یا ضم ج) یا جوزجانان ناحیۀ باختری بلخ بود و سر راه مروالرود به بلخ قرار داشت. این ناحیه در قرون وسطی آبادترین و پرجمعیت ترین نواحی بلخ بود و شهرهای بسیار داشت که اکنون جز سه شهر که به نام های قدیم خوانده میشوند شهر دیگری از آنها باقی نمانده است. عمده صادرات این ناحیه پوست های دباغی شده بود که به سایر نواحی خراسان می بردند. آن سه شهر عبارت است از: میمنه که سر راه بلخ و در دومنزلی طالقان است و در قرون وسطی آن را یهودان و یهودیه می گفتند وغالباً مرکز جوزجان شمرده میشد... شبرقان که آن را ’اشبورقان’ و ’اشبرقان’ و ’شبورقان’ و ’شبورغان’ و ’بسورغان’ هم نوشته اند و در قرن سوم هجری یک بار مرکزولایت جوزجان بود... در شمال باختری شبورقان شهر اندخوی واقع است، این اسم را جغرافی نویسان قدیم به صورت های مختلف ’اندخد’، ’ادخد’ و ’انخد’ ذکر کرده اند. (از سرزمینهای خلافت شرقی صص 448-453) :
نوبهار بلخ را در چشم من حشمت نماند
تا بهار گوزگانان پیش من بگشود بار.
فرخی.
کجاست آنکه فریغونیان ز هیبت او
ز دست خویش بدادند گوزگانان را.
ناصرخسرو (دیوان ص 8)
لغت نامه دهخدا
(گو گَ)
دهی است از بخش گوران شهرستان اسلام آباد غرب واقع در 22000 گزی شمال باختری گهواره و 3000 گزی درینجه. کوهستانی و سردسیر و دارای 275 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و توتون و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ای-ران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 49 هزارگزی شمال زرند و 7 هزارگزی خاور راه فرعی زرند - راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِنِ)
مقری. قاری قبرستان. قرآن خوان. کسی که بر سر گور قرآن خواند. (یادداشت مؤلف) :
حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار
بهر ریا به خانه هر گورخوان شود.
سعدی.
، ملقن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ رُنْ)
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه واقعدر 3 هزارگزی جنوب خاوری عجب شیر و 4500 گزی باختر شوسۀ مراغه به دهخوارقان. جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 612 تن است. آب آن از قلعه چای و چشمه است. محصول آن غلات و کشمش و بادام و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ گُنْ)
سه خدای یونانی به اسم مدوز، اریال و استنو که با هم خواهر بودند و می توانستند کسانی را که به آنها نگاه می کردند به سنگ بدل کنند
لغت نامه دهخدا
به معنی کسی که لایق عیش و عشرت باشد، چه گور به معنی عیش و عشرت و شراب است و گان به معنی لایق و سزاوار، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرگان، (نزهه القلوب چ لیسترنج ص 163)
لغت نامه دهخدا
آنکه بر سر قبر قرآن خواند قاری قرآن بر گور مرده: حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار بهر ریا بخانه هر گور خوان شود. (سعدی)، آنکه بر سر قبر تلقین میت کند ملقن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورگان
تصویر گورگان
گورکان مغولی داماد داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورخوان
تصویر گورخوان
آن که بر سر قبر قرآن خواند، قاری قرآن بر گور مرده، آن که بر سر قبر تلقین میت کند، ملقن
فرهنگ فارسی معین