جدول جو
جدول جو

معنی گورنهر - جستجوی لغت در جدول جو

گورنهر
(نَ)
فرسخی کمتر میانۀ جنوب و مغرب احمدحسین است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گورنگ
تصویر گورنگ
(پسرانه)
نام برادر گرشاسپ و پدر نریمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورچهر
تصویر هورچهر
(دخترانه)
تابان روی، زیب، آنکه چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورمهر
تصویر هورمهر
(دخترانه)
خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
(گَ وَ)
متاع و رخت خانه و متاع غیرمنقوله. (آنندراج). اسباب خانه و رخت خانه و اموال صامت. (ناظم الاطباء) ، خندق. (آنندراج). مغاک. شیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
ده کوچکی است از بخش مراوه تپۀ شهرستان گنبدکاوس که در 16000 گزی خاور مراوه تپه واقع شده و15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گو گَ جَ)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع در 45000 گزی باختر پاوه، کنار رود خانه سیروان، مرز ایران و عراق. کوهستانی و گرمسیر و دارای 20 تن سکنه است و قشلاق 20خانوار از طایفۀ کوکوئی جوانرود است، راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
به معنی گوراگور است که زودزود و جلدجلد باشد، (برهان) (آنندراج)، گوراگور و زودزود و به زودی، (ناظم الاطباء)، رجوع به گوراگور شود، نوعی از پرنده هم هست که آن را خرجل می گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ لِ تَ / تِ خُ)
آنکه صید گور کند، (آنندراج) :
چو با گورگیران ندارند زور
به پای خود آیند گوران به گور،
نظامی (از آنندراج)،
گوری الحق دونده بود و جوان
گورگیر از پسش چو شیر دوان،
نظامی (هفت پیکر ص 73)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بندامیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
لغت نامه دهخدا
(نَ صَ)
یا قورم دیلق. دهی است از دهستان چهاردانگۀ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 13 هزارگزی شمال هوارند و 29 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 109 تن است. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و گردو و توت و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان شهرستان نهاوند واقع در 34000 گزی باختر شهر نهاوند، کنار راه مالرو امیرآباد به چرگه. کوهستانی و سردسیر مالاریایی و دارای 123 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و توتون و حبوب و کتیرا و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شپیران بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 39500 گزی جنوب باختری سلماس و 2500 گزی جنوب ارابه رو قلعه رش دره، هوای آن سردسیر سالم است، سکنۀ آن 52 تن، آب آن از چشمه است، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
آنچه بگورد. (یادداشت مؤلف). رجوع به گوریدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو چِ)
ستارۀ دمدارو ذوذوابه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 297). ظاهراً تصحیف گوچهر است. به این کلمه رجوع شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 14 هزارگزی خاور قزوین. جلگه ومعتدل است. سکنۀ آن 89 تن است. آب آن از قنات و دربهار از رود خانه دیزج تأمین میشود. محصول آن غلات و جالیزکاری و شغل اهالی زراعت و راه آن نیمه شوسۀ فرعی به قزوین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ)
شیئان. (منتهی الارب). دورنگر. دوربین. دوراندیش. مآل اندیش:
به دیدۀ خرد زودیاب دورنظر
همی ببیند مغز اندر استخوان سخن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نِ فُ)
گیاه شناس و سیاح فرانسوی است. (1656-1708 میلادی) او در طبقه بندی گیاهان بر لینه مقدم است. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل تورنفورت شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ مِ)
نام شمشیر سلیمان پیغمبر بوده است. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) :
مگر نگین سلیمان بدست خسرو ماست
که چون سلیمان مر باد را بفرمان کرد
و یا سلیمان خورمهر نام سیفی است
که دیو چونان فرمانبری سلیمان کرد.
مسعودسعد (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
نام ’اندرا’ بنابر آنچه در بشن پران است. (ماللهند بیرونی ص 194)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
در فرهنگ شعوری (ج 2 ص 327) و ناظم الاطباء و اشتینگاس به معنی گوزن نوشته اند اما به نظر می آید که تصحیف گوزن باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوزنه
تصویر گوزنه
میدان گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورخر
تصویر گورخر
خر صحرائی، گورخر درشت و سطبر
فرهنگ لغت هوشیار
کوس طبل: نقاره، (زورخانه) میل زورخانه گورگه گرفتن، (زورخانه) آهنگ مخصوصی که مرشد زورخانه برای گورگه گرفتن نوزاد. گورگاه گورخانه: برگرد حظیره خانه کردند زان گورگه آشیانه کردند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورنده
تصویر گورنده
آشفته و درهم شونده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه صید گور (خر) کند: گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وگرنه
تصویر وگرنه
و الا، والا
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن پوست و گوشت گورخر به خواب، مال و غنیمت است. و بعضی ازمعبران گویند جاه و عزت است. اگر بیند سرگورخر یافت، دلیل که هزار درم بیابد، یا با مهتری بزرگ او را صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند سرگورخر می خورد، دلیل که عبادت بسیار کند و دین ورزد. اگر بیند گورخران از پیش او می گریختند، دلیل که از مسلمانان مفارقت جوید و به راه فساد آید. جابر مغربی
اگر بیند گورخری به وی فرا رسیده، دلیل که غنیمتی به وی رسد. اگر بیند بر گورخر نشسته بود و آن مطیع او بود، دلیل که عاصی و گناهکار بود و مفارقثت از اهل اسلام جوید. اگر بیند گورخر با وی جنگ و نبرد می کرد یا سر از وی کشیده می داشت، دلیل بر سختی کارو غم و رنج است که بدو رسد. اگر گورخر را به شکار بگرفت، دلیل که خیر و نعمت بدو رسد. اگر بیند دو گورخر با وی جنگ می کردند، دلیل که از بهر وی دو مرد فاسق با یکدیگر جنگ کنند. اگر دید گورخر را به خانه آورد، دلیل که فاسقی را به خانه آورد. محمد بن سیرین
اگر در خواب ببینید گورخری دارید با مرد و زنی آشنا و طرف معامله و گفتگو می شوید که از راهی بسیار دور آمده، یعنی از سرزمینی که درباره آن اطلاع مختصری داریم. اگر در خواب ببینید سوار گور خر شده اید به سفری دور می روید. اگر دیدید گور خری رام شما است و همراهتان می آید از شخصی که گفته شد سود می برید. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن گورخر در خواب، نشانه آن است که به کارهای متنوع علاقمند خواهید شد.
۲ـ دیدن گورخر وحشی در خواب، نشانه آن است که به راهی پا خواهید گذاشت که هنگام پایان آن چندان خرسند نخواهید بود. .
دیدن گورخر به خواب، مردی جاهل و احمق است، چنانکه او را خرد و علم و فرهنگ نباشد. اگر بیند گوشت گورخر می خورد، دلیل که مال بسیار یابد. اگر بیند بر گورخری نابینا نشسته بود، دلیل که مال بی اندازه یابد. اگر بیند وی گورخر شد، لیل که روزی ب روی فراخ شود، لکن دین او را زیان باشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی آب چلیک درشت، نوعی پرنده ی آبزی
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب هایی که دور تله پرندگان بر زمین فرو کنند تا پرنده به
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای گاو به هنگام حمله ی حیوان وحشی، نوعی نفرین است به معنی: گور به گور شوی
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخی برای خارج کردن سرگین گوساله و گاو یا پشگل گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
استانداری، فرمانداری
دیکشنری اردو به فارسی
استاندار، فرماندار
دیکشنری اردو به فارسی