جدول جو
جدول جو

معنی گورزا - جستجوی لغت در جدول جو

گورزا
کسی که رشد بدنش کافی نبوده و قدش کوتاه مانده. این حالت از کمکاری تیروئید و یا بیماری های مادرزادی قلب است، کوتوله
فرهنگ فارسی عمید
گورزا
(دَ / دِ)
کوتاه قد، قصیرالقامه، کوتوله، رجوع به فرهنگ نظام شود،
- مثل گورزاها، با قدی کوتاه، (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1853)، رجوع به گورزاد شود
لغت نامه دهخدا
گورزا
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد او را رد گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند ونی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند. عامه این کودکان را گورزا می گفتند و معتقد بودند که چنین کودکی کوتاه قد خواهد شد، کوتاه قد کوتوله: درخت کوتاهی که مثل گورزا ها رشد نکرده مانده بود دیده میشد
فرهنگ لغت هوشیار
گورزا
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد، او را در گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند و نی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند
تصویری از گورزا
تصویر گورزا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورزا
تصویر ورزا
(پسرانه)
نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوهرزا
تصویر گوهرزا
آنچه از آن گوهر برآید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزو، برزگاو، برزه گاو، نر (گاو) مثلاً گاو ورزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گورگا
تصویر گورگا
کوس، طبل، دهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گورجا
تصویر گورجا
محل قبر، مقبره
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان دهو از بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 12000 گزی باختر میناب و 3000 گزی باختر راه مالرو سریک به میناب، جلگه و گرمسیر است، سکنۀ آن 1500 تن است، آب آن از رودخانه است، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، مزارع حسن آدوری و باغ جمال جزو این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مقبره ومزار و تربت، (ناظم الاطباء)، گورستان، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ورزاو. گاو نر. گاو ورز: و هر بنده ای با زن وفرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود. (فرهنگ فارسی معین از تفسیرابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 561). رجوع به ورزاو شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مرکز بخش موزل از ناحیۀ متز کامپانی (در فرانسه) با 1090 تن جمعیت. کلیسایی قدیمی به سبک گتیک و رومی در این قسمت وجود دارد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 29000 گزی خاور فهلیان و جنوب کوه رنج، دامنه و گرمسیر مالاریایی است و سکنۀ آن 373 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و برنج و ماش و شغل اهالی زراعت و قالیبافی است، نزدیکی آن معدن سنگ گچ وجود دارد، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رَ آ زْ / زِ)
نورزای، رجوع به نورزای شود
لغت نامه دهخدا
ادوار (1858- 1936 میلادی)، ریاضی دان فرانسوی که در لانزاک متولد شد، وی به وجودآورندۀ آنالیزهای بسیار دقیق و کوچک است
لغت نامه دهخدا
یکی ازآهنگهای موسیقی، گوشت، اصفهانک، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ وُ)
به مغولی کوس و طبل باشد، و آن را گورگه نیز گویند. (آنندراج) (فرهنگ وصاف). رجوع به گورگه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
گورزا، رجوع به گورزا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گورکا
تصویر گورکا
کوس طبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورگا
تصویر گورگا
گورگه مغولی کوس، د بوس دبوس زور خانه کوس طبل
فرهنگ لغت هوشیار
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
فرهنگ لغت هوشیار
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد او را رد گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند ونی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند. عامه این کودکان را گورزا می گفتند و معتقد بودند که چنین کودکی کوتاه قد خواهد شد، کوتاه قد کوتوله: درخت کوتاهی که مثل گورزا ها رشد نکرده مانده بود دیده میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورگا
تصویر گورگا
((گَ وُ))
گورگه، طبل، کوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
((وَ))
گاو نر
فرهنگ فارسی معین
گوساله
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه ای که پس از فوت مادر متولد شد
فرهنگ گویش مازندرانی
در مقام افسوس گفته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر اخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی