جدول جو
جدول جو

معنی گودمحله - جستجوی لغت در جدول جو

گودمحله
(گُو مَ مو)
محلی در مشرق بندرگز که چاه های نفت در آن وجود دارد. (ازجغرافی تاریخی غرب ایران تألیف بهمن کریمی ص 94)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وو مَ حَلْ لَ)
نام موضعی است به چهاردانگۀ هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 123 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ حَلْ لَ)
یکی از محله های خاوری شهرستان رشت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
محلۀ عمده سدن رستاق است و 700 خانوار سکنه دارد و در میان جنگل انبوهی در 16میلی استرآباد واقع است. بندر کوچکی به نام ملاکیله دارد که در سه میلی شمالی رود خانه قراسوست. (از سفرنامۀ مازندران رابینو ص 69 و ترجمه آن ص 100)
لغت نامه دهخدا
(گِ مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 15000 گزی شمال خاوری آمل، کنار رود خانه هراز. هوای آن معتدل و دارای 215 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هراز ومحصول آن برنج، کنف و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حِلْ لَ)
نام دهستانی است ازشهرستان بوشهر. در فارسنامۀ ناصری چنین آمده: رودحله در شمال بوشهر واقع است. درازای آن از قلعه سوخته تا رستمی چهار فرسخ است و پهنای آن از نیم فرسخ نگذرد، و محدود است از مشرق به ناحیۀ انگالی و از شمال به ناحیۀ شبانکاره و از سمت مغرب و جنوب بدریای فارس. کشت این ناحیه گندم و جو دیمی است. قصبۀ آن قلعه سوخته است و در حدود چهار فرسخ از بوشهر و چهل ویک فرسخ از شیراز دور افتاده است و شکار این ناحیه جز آهوو در زمستان جز آهوبره نیست و این ناحیه مشتمل بر ده قریه است -انتهی. نام یکی از دو دهستان بخش گناوه از شهرستان بوشهر. حدود و مشخصات آن بدین قرار است: از شمال به دهستان شبانکاره و از جنوب به دهستان انگالی و از مغرب به خلیج فارس و از مشرق به دهستان زیارت. این دهستان در جنوب شرقی بخش واقع است و رود حله که از بهم رسیدن دو رود خانه شاپور و دالکی تشکیل میشود از وسط دهستان جاری است و حد فاصل آن از دهستان حیات داود و رود خانه شور است. این دهستان در جلگۀساحلی قرار دارد و هوای آن گرم مرطوب است و آب مشروب و زراعتی اهالی از رودخانه و چاه تأمین میگردد. محصولات عمده اش عبارت است از غلات و اندکی خرما و سبزی. شغل اهالی زراعت است. این دهستان از 15 آبادی تشکیل یافته است و سکنۀ آن در حدود 5200 تن و دیه های مهم آن عبارتند از: محمدی، احشام احمد، مجنون، قلعه سرجان، کره بند، قلعه سوخته و مهرزی. قریۀ محمدی مرکز دهستان محسوب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ حِ لَ)
زن فربه یازن نیکوخلقت متناسب اعضا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ زُ)
غلطانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان دابوی جنوبی (بخش مرکزی آمل)
فرهنگ گویش مازندرانی
پایان شب، اواخر شب
فرهنگ گویش مازندرانی