- گواهی
- استشهاد، شهادت
معنی گواهی - جستجوی لغت در جدول جو
- گواهی
- شهادت
- گواهی
- شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری
- گواهی
- شهادت،
برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴)
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
- گواهی
- Certification
- گواهی
- certificação
- گواهی
- Zertifizierung
- گواهی
- certyfikacja
- گواهی
- сертификация
- گواهی
- сертифікація
- گواهی
- certificación
- گواهی
- certification
- گواهی
- certificazione
- گواهی
- certificering
- گواهی
- प्रमाणपत्र
- گواهی
- sertifikasi
- گواهی
- הסמכה
- گواهی
- sertifika
- گواهی
- การรับรอง
- گواهی
- শংসাপত্র
- گواهی
- سرٹیفیکیشن
- گواهی
- شهادةٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کارهای سخت، امور عظیم
قید تردید است یالله یا خواه... خواه. توضینح گاه (خواهی) دو بار آید (نظیر (خواه) : (هر دایره خواهی بزرگ باش و خواهی خرد)، (التفهیم) و گاه یکبار: (اگر خواهی گویی که آن عمود است که از یک سر قوس فرود آید) (التفهیم)
فساد ضایع شدن، نابودی
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
شهادت گواه بودن: عمری است پادشا ها، کز می تهی است جامم اینک ز بنده دعوی و ز محتسب گواهی. (حافظ)
جمع لاهی، جمع لاهیه، باز دارنده ها جمع لاهی و لاهیه بازدارنده ها شواغل
محرمات، امور ممنوعه