جدول جو
جدول جو

معنی گواهی - جستجوی لغت در جدول جو

گواهی
استشهاد، شهادت
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
فرهنگ واژه فارسی سره
گواهی
شهادت
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
فرهنگ لغت هوشیار
گواهی
شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
فرهنگ فارسی معین
گواهی
شهادت، برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴)
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
فرهنگ فارسی عمید
گواهی
Certification
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گواهی
certificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گواهی
Zertifizierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
گواهی
certyfikacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
گواهی
сертификация
دیکشنری فارسی به روسی
گواهی
сертифікація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گواهی
certificación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گواهی
certification
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گواهی
certificazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گواهی
certificering
دیکشنری فارسی به هلندی
گواهی
प्रमाणपत्र
دیکشنری فارسی به هندی
گواهی
sertifikasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گواهی
인증
دیکشنری فارسی به کره ای
گواهی
הסמכה
دیکشنری فارسی به عبری
گواهی
认证
دیکشنری فارسی به چینی
گواهی
証明書
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گواهی
sertifika
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گواهی
cheti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گواهی
การรับรอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
گواهی
শংসাপত্র
دیکشنری فارسی به بنگالی
گواهی
سرٹیفیکیشن
دیکشنری فارسی به اردو
گواهی
شهادةٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواهی
تصویر خواهی
طلبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دواهی
تصویر دواهی
کارهای سخت، امور عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
قید تردید است یالله یا خواه... خواه. توضینح گاه (خواهی) دو بار آید (نظیر (خواه) : (هر دایره خواهی بزرگ باش و خواهی خرد)، (التفهیم) و گاه یکبار: (اگر خواهی گویی که آن عمود است که از یک سر قوس فرود آید) (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
فساد ضایع شدن، نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
شهادت گواه بودن: عمری است پادشا ها، کز می تهی است جامم اینک ز بنده دعوی و ز محتسب گواهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لاهی، جمع لاهیه، باز دارنده ها جمع لاهی و لاهیه بازدارنده ها شواغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
محرمات، امور ممنوعه
فرهنگ لغت هوشیار