شهادت، برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴) گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن گواهی دادن: شهادت دادن
شهادت، برای مِثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴) گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن گواهی دادن: شهادت دادن
دهی است از دهستان حومه بخش دهخوارقان شهرستان تبریز که در 8 هزارگزی جنوب خاوری دهخوارقان و 8 هزارگزی شوسۀ تبریزبه دهخوارقان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 1290 تن است. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و حبوب و کشمش و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش دهخوارقان شهرستان تبریز که در 8 هزارگزی جنوب خاوری دهخوارقان و 8 هزارگزی شوسۀ تبریزبه دهخوارقان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 1290 تن است. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و حبوب و کشمش و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شهادت. (آنندراج) (دهار) : بس است او برای گواهی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). من به اعتماد تو تعلق به گواهی درخت کردم. (کلیله و دمنه). میعادی معین گشت که قاضی... به گواهی درخت حکم کند. (کلیله و دمنه). مرا ز خضر طریقت نصیحتی یاد است که بی گواهی خاطر به هیچ راه مرو. صائب
شهادت. (آنندراج) (دهار) : بس است او برای گواهی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). من به اعتماد تو تعلق به گواهی درخت کردم. (کلیله و دمنه). میعادی معین گشت که قاضی... به گواهی درخت حکم کند. (کلیله و دمنه). مرا ز خضر طریقت نصیحتی یاد است که بی گواهی خاطر به هیچ راه مرو. صائب