- گواه
- شاهد، استناد
معنی گواه - جستجوی لغت در جدول جو
- گواه
- شاهد، دلیل، برهان، بینه، مهیمن
- گواه ((گُ))
- شاهد، دلیل، برهان
- گواه
- آگاه، شاهد
گواه آوردن: شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن
گواه خواستن: شاهد خواستن
گواه داشتن: شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
گواه طلبیدن: شاهد خواستن، گواه خواستن
گواه کردن: شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
گواه گردانیدن: شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن، گواه آوردن
گواه گرفتن: کسی را شاهد قرار دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استشهاد، شهادت
شهادت
شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری
شهادت، برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴)
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
Certification
certificação
Zertifizierung
certyfikacja
сертификация
сертифікація
certificación
certification
certificazione
certificering
प्रमाणपत्र
sertifikasi
הסמכה
sertifika
การรับรอง
শংসাপত্র
سرٹیفیکیشن
شهادةٌ
مقوله
نوع، قدر، جانبه، فرم
زاویه، جانبه
جناح
آوه، آوخ خ