شهری است از هند وسطی که دارای 34500 تن جمعیت است. این شهر در زمان اسلام شاه پایتخت بوده است. قلعه ای معروف و معابد و مساجدی از قرون وسطی در این شهر باقی است
شهری است از هند وسطی که دارای 34500 تن جمعیت است. این شهر در زمان اسلام شاه پایتخت بوده است. قلعه ای معروف و معابد و مساجدی از قرون وسطی در این شهر باقی است
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، کوالیدن اندوختن و جمع کردن، برای مثال بزرگان گنج سیم و زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدَن، کَوالیدَن اندوختن و جمع کردن، برای مِثال بزرگان گنج سیم و زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، باورچی، طبّاخ، خورشگر، مطبخی، پزنده، طابخ برای مثال یکی خانه او را بیاراستند / به دیبا و خوالیگران خواستند (فردوسی - ۲/۲۵۷)
آشپَز، آنکه کارش پختن خوراک است، باوَرچی، طَبّاخ، خُورِشگَر، مَطبَخی، پَزَندِه، طابِخ برای مِثال یکی خانه او را بیاراستند / به دیبا و خوالیگران خواستند (فردوسی - ۲/۲۵۷)
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گاوشیر، لاوشیر
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گاوشیر، لاوشیر
دهی است از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 60000 گزی جنوب خاوری کنگان، کنار شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. جلگه و گرمسیر مرطوب و مالاریایی است و سکنۀ آن 55 تن است. آب آن از چاه تأمین می شود. محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 60000 گزی جنوب خاوری کنگان، کنار شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. جلگه و گرمسیر مرطوب و مالاریایی است و سکنۀ آن 55 تن است. آب آن از چاه تأمین می شود. محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است جزء دهستان مرکزی شهرستان زنجان که در 18 هزارگزی شهر زنجان، کنار راه قیدار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 407 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان مرکزی شهرستان زنجان که در 18 هزارگزی شهر زنجان، کنار راه قیدار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 407 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام یکی از دهستانهای بخش گیلان و همچنین نام مرتعی است واقع در 10000 گزی خاور گیلان و کنار شوسۀ شاه آباد به ایلام که بین سراب قنبر و بارکله واقع شده است. هوای آن ییلاقی و سردسیر است. تابستان در حدود 450 الی 500 خانوار از گله داران ایل کلهر در این مرتع در سیاه چادر و آلاچیق ساکن میشوند و به زراعت دیم می پردازند و بعد از شهریورماه و برداشت محصول و افشاندن تخم به گرمسیر حدود مرز ایران و عراق مراجعت می کنند و در نواحی مختلف به شغل گله چرانی مشغول میشوند. طول مرتع در حدود 15000 و عرض آن 6000 گز و ارتفاع متوسط آن از سطح دریا 1580 گز است، پس هوای تابستان آن معتدل است. اسامی چشمه سارهای مهم آن به شرح زیر است: چقارشیه، چرمی، کمره، غلامعلی، حاجلیکه، جعفر بهرام بیک، صیادیان، کرکول وزه. آبش از رود خانه محلی است. دهستان از یک ده و صدها مزرعه تشکیل شده. تابستان در حدود1200 خانوار از ایل کلهر برای تعلیف احشام و زراعت دیم به نقاط زیر می آیند و زمستان مراجعت مینمایند: مزارع گواور500 خانوار 3000 نفر ده بازکله 120’ 720’ مزرعۀ چال آب 100’ 600’ ’ ژامرک 30’ 180’ ’ سرآب قنبر100’ 600’ ’ سیه ایار250’ 1500’ ’ کوله سیه وترازک 200’ 1200’ ’ جمع1300’ 7800’ (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام یکی از دهستانهای بخش گیلان و همچنین نام مرتعی است واقع در 10000 گزی خاور گیلان و کنار شوسۀ شاه آباد به ایلام که بین سراب قنبر و بارکله واقع شده است. هوای آن ییلاقی و سردسیر است. تابستان در حدود 450 الی 500 خانوار از گله داران ایل کلهر در این مرتع در سیاه چادر و آلاچیق ساکن میشوند و به زراعت دیم می پردازند و بعد از شهریورماه و برداشت محصول و افشاندن تخم به گرمسیر حدود مرز ایران و عراق مراجعت می کنند و در نواحی مختلف به شغل گله چرانی مشغول میشوند. طول مرتع در حدود 15000 و عرض آن 6000 گز و ارتفاع متوسط آن از سطح دریا 1580 گز است، پس هوای تابستان آن معتدل است. اسامی چشمه سارهای مهم آن به شرح زیر است: چقارشیه، چرمی، کمره، غلامعلی، حاجلیکه، جعفر بهرام بیک، صیادیان، کرکول وزه. آبش از رود خانه محلی است. دهستان از یک ده و صدها مزرعه تشکیل شده. تابستان در حدود1200 خانوار از ایل کلهر برای تعلیف احشام و زراعت دیم به نقاط زیر می آیند و زمستان مراجعت مینمایند: مزارع گواور500 خانوار 3000 نفر ده بازکله 120’ 720’ مزرعۀ چال آب 100’ 600’ ’ ژامرک 30’ 180’ ’ سرآب قنبر100’ 600’ ’ سیه ایار250’ 1500’ ’ کوله سیه وترازک 200’ 1200’ ’ جمع1300’ 7800’ (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام ولایتی است که فیروزۀ کم بها سیرفام در آن پیدا میشود. (رشیدی). نام ولایتی است، و در آن فیروزۀ سفیدرنگ کم بهابه هم میرسد. (برهان). نام قدیم شهر کرمان است. (انجمن آرا) (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: نامی است که اهل کرمان به بردشیر (بردسیر) دهند... و دارالملکش (دارالملک کرمان) شهر گواشیر، گواشیر از اقلیم سیم است، طولش از جزایر خالدات ’صب لب’ و عرض از خط استوا ’کطنه’. در تاریخ کرمان آمده است که گشتاسف آنجا آتش خانه ساخته بود، پس اردشیر بابکان قلعۀ شهر ساخت و بردشیر خواند طالع عمارتش برج میزان و بهرام بن شاپور ذوالاکتاف بر آن عمارات افزود. و در کتاب سمطالعلی آمده است که حجاج بن یوسف غضبان القبشعری را به فتح آن ولایت فرستاده بود، اوبه حجاج نوشته بود ماؤها وشل و ثمرها دقل و لصها بطل اًن قل الجیوش بها ضاعوا و ان کثرت جاعوا و آن سپاه را بازخواند. و در عهد عمر عبدالعزیز بر دست صفوان فتح شد و به فرمان عمرعبدالعزیز در او مسجد جامع عتیق ساختند و امیر علی الیاس در او باغ شیرجانی ساخت که اکنون آن نیز عمارت است و قلعۀ کوه هم او ساخت و جامع تبریزی تورانشاه سلجوقی ساخت و در گواشیر از مزار اکابر اولیا شاه شجاع کرمانی است. (نزهه القلوب چ لسترنج مقالۀ3 صص 139- 140). و صاحب تاریخ کرمان آرد: اردشیر پس از معارک متواتره او را (بلاش حاکم کرمان) دستگیر و به قتلش فرمان داد و بنای گواشیر را که اکنون دارالملک کرمان است در پنج هزار و هفتصد و هفتاد و دو سال بعد از هبوط آدم به طالع میزان بنا نهاد و والی بر آن مملکت معین کرده به صوب اسطخر روان شد. (تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 12). و رجوع به بردسیر و کرمان، و فهرست تاریخ کرمان و جغرافیای سیاسی کیهان ص 247 شود
نام ولایتی است که فیروزۀ کم بها سیرفام در آن پیدا میشود. (رشیدی). نام ولایتی است، و در آن فیروزۀ سفیدرنگ کم بهابه هم میرسد. (برهان). نام قدیم شهر کرمان است. (انجمن آرا) (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: نامی است که اهل کرمان به بردشیر (بردسیر) دهند... و دارالملکش (دارالملک کرمان) شهر گواشیر، گواشیر از اقلیم سیُم است، طولش از جزایر خالدات ’صب لب’ و عرض از خط استوا ’کطنه’. در تاریخ کرمان آمده است که گشتاسف آنجا آتش خانه ساخته بود، پس اردشیر بابکان قلعۀ شهر ساخت و بردشیر خواند طالع عمارتش برج میزان و بهرام بن شاپور ذوالاکتاف بر آن عمارات افزود. و در کتاب سمطالعلی آمده است که حجاج بن یوسف غضبان القبشعری را به فتح آن ولایت فرستاده بود، اوبه حجاج نوشته بود ماؤها وشل و ثمرها دقل و لصها بطل اًن قل الجیوش بها ضاعوا و ان کثرت جاعوا و آن سپاه را بازخواند. و در عهد عمر عبدالعزیز بر دست صفوان فتح شد و به فرمان عمرعبدالعزیز در او مسجد جامع عتیق ساختند و امیر علی الیاس در او باغ شیرجانی ساخت که اکنون آن نیز عمارت است و قلعۀ کوه هم او ساخت و جامع تبریزی تورانشاه سلجوقی ساخت و در گواشیر از مزار اکابر اولیا شاه شجاع کرمانی است. (نزهه القلوب چ لسترنج مقالۀ3 صص 139- 140). و صاحب تاریخ کرمان آرد: اردشیر پس از معارک متواتره او را (بلاش حاکم کرمان) دستگیر و به قتلش فرمان داد و بنای گواشیر را که اکنون دارالملک کرمان است در پنج هزار و هفتصد و هفتاد و دو سال بعد از هبوط آدم به طالع میزان بنا نهاد و والی بر آن مملکت معین کرده به صوب اسطخر روان شد. (تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 12). و رجوع به بردسیر و کرمان، و فهرست تاریخ کرمان و جغرافیای سیاسی کیهان ص 247 شود
پترس. مستشرق هلندی است که به نام سلستین معروف گردید و برای رسیدگی به اوضاع مسیحیان در سال 1670 میلادی به هند مسافرت نمود. و در سورات هندوستان درگذشت و کتاب (اقتدای به مسیح) را به زبان عربی ترجمه نمود یاکوب. مستشرق هلندی که در سالهای (1596-1667 میلادی) میزیسته و مهمترین مؤلفات او فرهنگ عربی به لاتینی است که در 1653 میلادی در لیدن به طبع رسید
پترس. مستشرق هلندی است که به نام سلستین معروف گردید و برای رسیدگی به اوضاع مسیحیان در سال 1670 میلادی به هند مسافرت نمود. و در سورات هندوستان درگذشت و کتاب (اقتدای به مسیح) را به زبان عربی ترجمه نمود یاکوب. مستشرق هلندی که در سالهای (1596-1667 میلادی) میزیسته و مهمترین مؤلفات او فرهنگ عربی به لاتینی است که در 1653 میلادی در لیدن به طبع رسید
مرکّب از: گوال + -یدن، پسوند مصدری، قیاس شود با بالیدن. هندی باستان، وی + ورذ (نمو کردن، رشد کردن)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بالیدن و نمو کردن، اعم از انسان وحیوان. (برهان) (آنندراج)، ارباء. انماء: ایفاع، گوالیدن کودک و نزدیک بلوغ رسیدن. تفالی، گوالیدن گیاه. طمی، گوالیدن گیاه. مید. میدان، گوالیدن. (منتهی الارب)، نتو. نشوء. (صراح)، نمو. نما. برکت. ریع. فزون شدن، اندوختن. الفختن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، انباردن. انباشتن: بزرگان گنج سیم و زر گوالند تو از آزادگی مردم گوالی. طیان. زمانه از این هردوان بگذرد تو بگوال چیزی کز او نگذرد. شهید. ، جنبانیدن کودک را برروی دستها و یا زانوها، جنبیدن از این طرف به آن طرف در راه رفتن. (ناظم الاطباء)
مُرَکَّب اَز: گوال + -یدن، پسوند مصدری، قیاس شود با بالیدن. هندی باستان، وی + ورذ (نمو کردن، رشد کردن)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بالیدن و نمو کردن، اعم از انسان وحیوان. (برهان) (آنندراج)، اِرباء. اِنماء: ایفاع، گوالیدن کودک و نزدیک بلوغ رسیدن. تفالی، گوالیدن گیاه. طَمْی، گوالیدن گیاه. مید. مَیَدان، گوالیدن. (منتهی الارب)، نتو. نشوء. (صراح)، نمو. نما. برکت. ریع. فزون شدن، اندوختن. الفختن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، انباردن. انباشتن: بزرگان گنج سیم و زر گوالند تو از آزادگی مردم گوالی. طیان. زمانه از این هردوان بگذرد تو بگْوال چیزی کز او نگذرد. شهید. ، جنبانیدن کودک را برروی دستها و یا زانوها، جنبیدن از این طرف به آن طرف در راه رفتن. (ناظم الاطباء)
لقب عامر بن عبدالحرث بن نغیض شاعر است. ذکره الامدی. (نقل از حاشیۀ نسخۀ خطی المرصع) لقب عبدالرحمن بن ربیعه الباهلی. و او را ترک بزمان عمر در باب الابواب بکشتند لقب سراقه بن عمرو. از المرصعبن اثیر خطی و او از ابن ماکولا روایت میکند
لقب عامر بن عبدالحرث بن نغیض شاعر است. ذکره الامدی. (نقل از حاشیۀ نسخۀ خطی المرصع) لقب عبدالرحمن بن ربیعه الباهلی. و او را ترک بزمان عمر در باب الابواب بکشتند لقب سراقه بن عمرو. از المرصعبن اثیر خطی و او از ابن ماکولا روایت میکند
لقب طفیل بن عمرودوسی صحابیست. آنگاه که رسول اکرم وی را بدعوت بنودوس بمسلمانی میفرستاد در حق وی دعا کرد و فرمود، اللهم نورله، فسطع نور بین عینیه فقال اخاف ان یکون مثله. (ای عقوبه و نکالاً او عبرهً) فتحول الی طرف سوطه فکان یضی ٔ فی اللیله المظلمه. و نسب او را برخی طفیل بن عمرو بن طریف بن العاص گفته اند. رجوع به امتاع الاسماع جزو 1 ص 28 شود. و در استیعاب ج 1 ص 173نام او عبدالله بن الطفیل الازدی ثم الدوسی آمده است
لقب طفیل بن عمرودوسی صحابیست. آنگاه که رسول اکرم وی را بدعوت بنودوس بمسلمانی میفرستاد در حق وی دعا کرد و فرمود، اللهم نورله، فسطع نور بین عینیه فقال اخاف ان یکون مثله. (ای عقوبه و نکالاً او عبرهً) فتحول الی طرف سوطه فکان یضی ٔ فی اللیله المظلمه. و نسب او را برخی طفیل بن عمرو بن طریف بن العاص گفته اند. رجوع به امتاع الاسماع جزو 1 ص 28 شود. و در استیعاب ج 1 ص 173نام او عبدالله بن الطفیل الازدی ثم الدوسی آمده است
خوالگر. طباخ. مطبخی. آشپز. دیگ پز. طابخ. قادر. خورشگر. پزنده. باورچی. سفره چی. خوراک پز. (یادداشت بخط مؤلف) : یکی خانه او را بیاراستند بدیبا و خوالیگران خواستند. فردوسی. می و خوان و خوالیگران یافتی. فردوسی. بفرمود رستم بخوالیگران که اندر زمان آوریدند خوان. فردوسی. روزی دهان پنج حواس و چهارطبع خوالیگران نه فلک و هفت اخترند. ناصرخسرو. پرستنده دختر به آیین خویش ز خوالیگران خوان و می خواست پیش. اسدی (گرشاسبنامه). ، طعام. (ناظم الاطباء)
خوالگر. طباخ. مطبخی. آشپز. دیگ پز. طابخ. قادر. خورشگر. پزنده. باورچی. سفره چی. خوراک پز. (یادداشت بخط مؤلف) : یکی خانه او را بیاراستند بدیبا و خوالیگران خواستند. فردوسی. می و خوان و خوالیگران یافتی. فردوسی. بفرمود رستم بخوالیگران که اندر زمان آوریدند خوان. فردوسی. روزی دهان پنج حواس و چهارطبع خوالیگران نه فلک و هفت اخترند. ناصرخسرو. پرستنده دختر به آیین خویش ز خوالیگران خوان و می خواست پیش. اسدی (گرشاسبنامه). ، طعام. (ناظم الاطباء)
گیاهی است از تیره چتریان که علفی و پایاست. برگهایش شانه یی و گلهایش زرد رنگ و بصورت چتر مرکبند. دو یا سه گونه از گیاه شناخته شده که در اروپا و افریقا و آسیا میرویند. از گیاه مذکور ماده ای شیری رنگ ترشح میشود که در مجاورت هوا منجمد میگردد و بصورت صمغ در می آید و در طب عوام مصرف دارد و چون خوشبو میباشد در عطر سازی نیز مستعمل است جاوشیر جاشیر کماشیر حلیب البقر
گیاهی است از تیره چتریان که علفی و پایاست. برگهایش شانه یی و گلهایش زرد رنگ و بصورت چتر مرکبند. دو یا سه گونه از گیاه شناخته شده که در اروپا و افریقا و آسیا میرویند. از گیاه مذکور ماده ای شیری رنگ ترشح میشود که در مجاورت هوا منجمد میگردد و بصورت صمغ در می آید و در طب عوام مصرف دارد و چون خوشبو میباشد در عطر سازی نیز مستعمل است جاوشیر جاشیر کماشیر حلیب البقر