جدول جو
جدول جو

معنی گهکم - جستجوی لغت در جدول جو

گهکم
(گَ کُ)
دهی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس. واقع در 2700 گزی جنوب حاجی آباد، سر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس. محلی جلگه و هوای آن گرم سیر و سکنۀ آن 557 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات عمده آن خرما و غلات و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهکم
تصویر تهکم
استهزا کردن، خشم گرفتن، تکبر کردن، بر فوت چیزی پشیمانی خوردن، فروریختن و ویران شدن چاه و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ کَ)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 8 هزارگزی خاور شوسۀ بم به سبزواران. سکنۀ آن 12 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ هَْ هَُ)
شکسته و ویران شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیران شدن. (تاج المصادر بیهقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، فروریختن چاه و مانندآن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خندستانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خندستانی کردن، یعنی مسخرگی کردن. (مجمل اللغه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فسوس نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فسوس. لاغ. (یادداشت ایضاً) : زبان تحکم و تهکم در وی کشیدند و گفتند خداوندگار تو درمحال سعی می کند و بر باطل سخن می گوید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 133) ، پیاپی نیزه زدن، خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تکبرکردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سخت خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). سخت به خشم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیش آمدن کسی را به بدی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پشیمانی خوردن بر فوت کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سرود گفتن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باران بسیار باریدن که فوق طاقت باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باران بسیار که برداشت نشود (؟). (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
پیر سالخورده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ)
سطبر و بزرگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ)
مرد بد. (منتهی الارب). کسی که به بدی خویش بر مردم تعرض کند. (اقرب الموارد) ، بی باکانه در کار بی فایده درآینده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهکم
تصویر تهکم
شکسته و ویران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهکم
تصویر تهکم
((تَ هَ کُّ))
دست انداختن، خشم گرفتن، پشیمانی خوردن، ویران شدن
فرهنگ فارسی معین
ریشخند، استهزا، مسخره، تمسخر، دست انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد