جدول جو
جدول جو

معنی گهرگستر - جستجوی لغت در جدول جو

گهرگستر
(حُ مَ)
مخفف گوهرگستر. رجوع به گوهرگستر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نورگستر
تصویر نورگستر
نورافشان، منتشر کننده و پراکنده کنندۀ نور و روشنایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگسار
تصویر گرگسار
گرگ مانند مانند گرگ، برای مثال ز گرگ آن چنان کم گریزد گله / کز آن گرگساران سگ مشغله (نظامی۶ - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
گسترندۀ گل. آورندۀ گل. پراکننده گل:
راست گفتی رخش گلستان بود
می سوری بهار گل گستر.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 126)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام پهلوانی ترکستانی بتقلید صاحبان فرهنگ و برهان در کاف عربی مرقوم شده و به تحقیق کاف عجمی است. (آنندراج). نام سپاه سالار ارجاسب که اسفندیار او را به کمند گرفت:
یکی ترک بد نام او گرگسار
ز لشکر بیامد بر شهریار.
فردوسی.
یکی ترک بد نام او گرگسار
گذشته برو بر بسی روزگار.
فردوسی.
رجوع شود به مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 349 و 362 و یشتها تألیف پورداود جلد 2 ص 278
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گرگ مانند. (آنندراج) :
ز گرگ آنچنان کم گریزد گله
کز آن گرگ ساران سگ مشغله.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منتشرکننده و پراکنده نمایندۀ روشنی. (ناظم الاطباء). روشنی بخش. نورافشان
لغت نامه دهخدا
(کَ)
هنرمند. باهنر:
چنین گفت پس ای هنرگستران
مدارید دلها به من بر گران.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
بسیار ساحر که اثر جادوئی او در همه جا پراکنده بود. مجازاً، در بیت زیر و نظائر آن، سخت فصیح. بغایت شیوا سخن. سرایندۀ معانی بکر و الفاظ عذب:
بدین سکه آورد نقد بدیهه
شد از کیمیای سخن سحرگستر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ شِ)
گوهرفشان، جوانمرد. (مؤید الفضلاء). بخشنده، ناصح و واعظ. (مؤید الفضلا) ، فصیح. زبان آور. بلیغ، مجازاً ابر بارنده باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ نَنْ دَ / دِ)
مهر گسترنده. که مهر و محبت را گسترش دهد
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ رِ تَ)
مخفف گوهر تر. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
آنکه گوهر پاشد گوهر افشان، سخی جوانمرد، فصیح و بلیغ، ناصح واعظ، ابر بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر گستری
تصویر گهر گستری
عمل گوهر گستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگسار
تصویر گرگسار
مانند گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گوهر پاشد گوهر افشان، سخی جوانمرد، فصیح و بلیغ، ناصح واعظ، ابر بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گانگستر
تصویر گانگستر
((گِ تِ))
هریک از اعضای یک دسته بزه کار، به ویژه دزد مسلحی که دارای همدستانی است
فرهنگ فارسی معین