عمل گوهرانداز. گوهرپاشی. گوهرپراکنی، در بیت زیر، گوهر به دور افکندن، مجازاً، اعراض از مال اندوزی: چه باید به خون گوهر اندوختن مرا گوهراندازی آموختن. نظامی. ، کنایه از سخنان نغز گفتن
عمل گوهرانداز. گوهرپاشی. گوهرپراکنی، در بیت زیر، گوهر به دور افکندن، مجازاً، اعراض از مال اندوزی: چه باید به خون گوهر اندوختن مرا گوهراندازی آموختن. نظامی. ، کنایه از سخنان نغز گفتن
گوهرافشان. گوهرنثار: همه ره گنج ریز و گوهرانداز بیاوردند شیرین را به صد ناز. نظامی. - گوهرانداز کردن، کنایه از گریستن و فروریختن سرشک باشد: بر او از مژه گوهرانداز کرد پس از پای او نامه را باز کرد. امیرخسرو (از آنندراج)
گوهرافشان. گوهرنثار: همه ره گنج ریز و گوهرانداز بیاوردند شیرین را به صد ناز. نظامی. - گوهرانداز کردن، کنایه از گریستن و فروریختن سرشک باشد: بر او از مژه گوهرانداز کرد پس از پای او نامه را باز کرد. امیرخسرو (از آنندراج)
عمل شیرانداز. غالب آمدن بر شیر با مکر و حیله: رو تو روبه بازی خرگوش بین مکر شیراندازی خرگوش بین. مولوی. ، شجاعت و بهادری و دلیری. (ناظم الاطباء). توانایی و کاردانی و آشنایی به فن و رمز کارها
عمل شیرانداز. غالب آمدن بر شیر با مکر و حیله: رو تو روبه بازی خرگوش بین مکر شیراندازی خرگوش بین. مولوی. ، شجاعت و بهادری و دلیری. (ناظم الاطباء). توانایی و کاردانی و آشنایی به فن و رمز کارها
کمانکشی و انداختن تیر خواه تیر کمان باشد یا گلولۀ تفنگ و یا توپ و سایر اسلحه آتشی. (ناظم الاطباء). رمایه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل تیرانداز. تیر انداختن. پرتاب کردن تیر از کمان و گلوله از توپ و تفنگ و جز اینها: و مردمان وی (گرگانج) معروفند به جنگ و تیراندازی. (حدود العالم). و پیغامبر (ع) فرموده است: علموا صبیانکم الرمایه و السباحه، گفت بیاموزید فرزندان را تیراندازی و شنا. (نوروزنامۀ منسوب به خیام). خم ابروی تو در صنعت تیراندازی برده از دست هر آن کس که کمانی دارد. حافظ. رجوع به تیرانداز و تیر انداختن شود
کمانکشی و انداختن تیر خواه تیر کمان باشد یا گلولۀ تفنگ و یا توپ و سایر اسلحه آتشی. (ناظم الاطباء). رمایه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل تیرانداز. تیر انداختن. پرتاب کردن تیر از کمان و گلوله از توپ و تفنگ و جز اینها: و مردمان وی (گرگانج) معروفند به جنگ و تیراندازی. (حدود العالم). و پیغامبر (ع) فرموده است: علموا صبیانکم الرمایه و السباحه، گفت بیاموزید فرزندان را تیراندازی و شنا. (نوروزنامۀ منسوب به خیام). خم ابروی تو در صنعت تیراندازی برده از دست هر آن کس که کمانی دارد. حافظ. رجوع به تیرانداز و تیر انداختن شود