زهردار و آلوده به زهر. (ناظم الاطباء). آلوده به زهر. زهرآگین. سمی. (از فرهنگ فارسی معین) : شیرمردی، خیز و خوی شیرخوردن کن رها تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان. خاقانی. راه برداشت می دوید چو دود سهم زد زان هوای زهرآلود. نظامی. هم بدین خسروی نیم خشنود کانگبین است سخت زهرآلود. نظامی. جگرها دید مشک اندود کرده طبرزدهای زهرآلود کرده. نظامی. عجب که در عسل اززهر می کند پرهیز حذر نمی کند از تیر آه زهرآلود. سعدی. چو هرچه می رسد از دست دوست فرقی نیست میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود. سعدی. کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری ز تأثیر نگاه تلخ چشم همچو بادامش. صائب (از آنندراج). ، مسموم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنکه شد یک بار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آردگذر. معزی (یادداشت ایضاً). رجوع به مادۀ بعد شود
زهردار و آلوده به زهر. (ناظم الاطباء). آلوده به زهر. زهرآگین. سمی. (از فرهنگ فارسی معین) : شیرمردی، خیز و خوی شیرخوردن کن رها تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان. خاقانی. راه برداشت می دوید چو دود سهم زد زان هوای زهرآلود. نظامی. هم بدین خسروی نیم خشنود کانگبین است سخت زهرآلود. نظامی. جگرها دید مشک اندود کرده طبرزدهای زهرآلود کرده. نظامی. عجب که در عسل اززهر می کند پرهیز حذر نمی کند از تیر آه زهرآلود. سعدی. چو هرچه می رسد از دست دوست فرقی نیست میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود. سعدی. کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری ز تأثیر نگاه تلخ چشم همچو بادامش. صائب (از آنندراج). ، مسموم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنکه شد یک بار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آردگذر. معزی (یادداشت ایضاً). رجوع به مادۀ بعد شود
گوهرآموده. گوهرآگین. گوهرنشان. مرصع: ورای همه بوده ای بود او همه رشتۀ گوهرآمود او. نظامی. آن حضرت نیز قامت او را به تشریف شرافی گوهرآمود مشرف ساخته. (درۀ نادره چ دکتر شهیدی ص 483)
گوهرآموده. گوهرآگین. گوهرنشان. مرصع: ورای همه بوده ای بود او همه رشتۀ گوهرآمود او. نظامی. آن حضرت نیز قامت او را به تشریف شرافی گوهرآمود مشرف ساخته. (درۀ نادره چ دکتر شهیدی ص 483)
غراشیده درآمد ز درگاه من آن نگار غراشیده و رفته زی کارزار (علی قرط) آزغده سوی روم آمد چو آز غده شیر کمندی به بازو سمندی به زیر (فردوسی) دژ آلود دژند تند شده خشم آلود خشم آلوده
غراشیده درآمد ز درگاه من آن نگار غراشیده و رفته زی کارزار (علی قرط) آزغده سوی روم آمد چو آز غده شیر کمندی به بازو سمندی به زیر (فردوسی) دژ آلود دژند تند شده خشم آلود خشم آلوده