دهی است از دهستان بویراحمدی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. در کنار شوسۀ آرو به بهبهان. واقع در جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 175 تن است. آب آن از رود خانه خیرآباد تأمین میشود. محصولات آن غلات، میوه، برنج، کنجد و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه، جوال و گلیم بافی میباشد. ساکنان از طایفۀ بویراحمد گرمسیری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بویراحمدی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. در کنار شوسۀ آرو به بهبهان. واقع در جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 175 تن است. آب آن از رود خانه خیرآباد تأمین میشود. محصولات آن غلات، میوه، برنج، کنجد و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه، جوال و گلیم بافی میباشد. ساکنان از طایفۀ بویراحمد گرمسیری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مخفف گوهری: مهتری کرده و آموخته از خانه خویش مهتری کردن و آن مهتری او راگهری. فرخی. نه در هنرم نقصان نه در گهرم خسران شیخی هنری دارم میری گهری دارم. صاحب علی مازندرانی (از آنندراج). رجوع به گوهری شود
مخفف گوهری: مهتری کرده و آموخته از خانه خویش مهتری کردن و آن مهتری او راگهری. فرخی. نه در هنرم نقصان نه در گهرم خسران شیخی هنری دارم میری گهری دارم. صاحب علی مازندرانی (از آنندراج). رجوع به گوهری شود
دهی است از دهستان حومه بخش شهربابک شهرستان یزد. واقع در 14هزارگزی خاور شهربابک در کنار راه فرعی شهربابک به خاتون آباد. محلی جلگه و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 430 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان حومه بخش شهربابک شهرستان یزد. واقع در 14هزارگزی خاور شهربابک در کنار راه فرعی شهربابک به خاتون آباد. محلی جلگه و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 430 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. واقع در 30هزارگزی جنوب باختر بروجن متصل به راه شلمزار به بروجن. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 3331 تن است. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات، حبوب، زردآلو، سیب و انگور و شغل اهالی زراعت است. دبستان و قلعۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد. واقع در 30هزارگزی جنوب باختر بروجن متصل به راه شلمزار به بروجن. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 3331 تن است. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات، حبوب، زردآلو، سیب و انگور و شغل اهالی زراعت است. دبستان و قلعۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. واقع در 108000 گزی شمال بندرعباس سر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس. محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 874 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصول عمده آن خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه دارد. مزارع شورانی، دوین درانار، بیشه جزء برزن این ده است. دبستان، پاسگاه ژاندارمری، گمرگ و گارد مسلح دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. واقع در 108000 گزی شمال بندرعباس سر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس. محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 874 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصول عمده آن خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه دارد. مزارع شورانی، دوین درانار، بیشه جزء برزن این ده است. دبستان، پاسگاه ژاندارمری، گمرگ و گارد مسلح دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نشاننده گوهر جواهر نشان، آنچه که در آن گوهر نشانده باشند: ز طوق زر و تاج گوهر نشان شد از سر فرازان و گردنکشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: دهان و لبش بود گوهر فشان سخن گفتنش بود گوهر نشان
نشاننده گوهر جواهر نشان، آنچه که در آن گوهر نشانده باشند: ز طوق زر و تاج گوهر نشان شد از سر فرازان و گردنکشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: دهان و لبش بود گوهر فشان سخن گفتنش بود گوهر نشان
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)
منسوب به گوهر: دارای گوهر: چشمه صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. (خاقانی)، مزین بجواهر مرصع به در: و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید
منسوب به گوهر: دارای گوهر: چشمه صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من. (خاقانی)، مزین بجواهر مرصع به در: و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید
پسر ساده، نوکر، ملازم، فدایی، منسوب به گوهر: آنچه از جواهر ساخته شده باشد، جواهر نشان مرصع: همان گوهری تخت و دیبای چین همان یاره و گرز و تیغ و نگین، اصیل با اصل و نسب پاک نژاد: و ندیم باید که گوهری و فاضل و نیکو سیرت... بود. یا اسب گوهری. اسب اصیل و نجیب، دارای جوهر (شمشیر و غیره) : آن گوهری حسامم در دست روزگار کاخر برونم آرد یک روز در وغا. (مسعود سعد)، گوهر فروش جواهری، جوانمرد سخی، طبیعی فطری: گرمی از شمس گوهری باشد حاجت آمد مرا بگوهر تو. (سوزنی)، ذاتی مقابل عرضی، آنچه که مانند گوهر شفاف و درخشان باشد: هم از آب حیوان اسکندری زلالی چنین ساختم گوهری. (نظامی)، عنصری آخشیجی: اگر بهستی مثلث کنیش گردد شی که هر که شی بود گوهری بود ناچار. (ناصر خسرو)
پسر ساده، نوکر، ملازم، فدایی، منسوب به گوهر: آنچه از جواهر ساخته شده باشد، جواهر نشان مرصع: همان گوهری تخت و دیبای چین همان یاره و گرز و تیغ و نگین، اصیل با اصل و نسب پاک نژاد: و ندیم باید که گوهری و فاضل و نیکو سیرت... بود. یا اسب گوهری. اسب اصیل و نجیب، دارای جوهر (شمشیر و غیره) : آن گوهری حسامم در دست روزگار کاخر برونم آرد یک روز در وغا. (مسعود سعد)، گوهر فروش جواهری، جوانمرد سخی، طبیعی فطری: گرمی از شمس گوهری باشد حاجت آمد مرا بگوهر تو. (سوزنی)، ذاتی مقابل عرضی، آنچه که مانند گوهر شفاف و درخشان باشد: هم از آب حیوان اسکندری زلالی چنین ساختم گوهری. (نظامی)، عنصری آخشیجی: اگر بهستی مثلث کنیش گردد شی که هر که شی بود گوهری بود ناچار. (ناصر خسرو)