جدول جو
جدول جو

معنی گنچروف - جستجوی لغت در جدول جو

گنچروف
(گُ چَ رُ)
ایوان (1812- 1891 میلادی). رمان نویس روسی که در سمبیرسک متولد شد. وی نویسندۀ رمان ابلمف است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ)
نام قریه ای است به نیشابور. (از معجم البلدان) (اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 239 و 240)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
گنجه رود. نام رودی است به مازندران. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 24). رجوع به گنجه رود شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول که در 62هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 3هزارگزی جنوب راه آهن تهران به اهواز واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ عشایر لر می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 35 هزارگزی جنوب باختری خداآفرین و 32500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنۀ آن 66 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و توتون و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ دِ)
نام وزیر ضحاک. این کلمه در اوستا بصورت گندروه آمده است، در آبان یشت بند 27 از این شخص با صفت زرین پاشنه (زئی ری پاشنم) یاد شده است و در کتب متأخران او را (کندرب زره پاشنه) خوانده اند به معنی (کسی که آب دریا تا پاشنۀ او بود). در این قول کلمه زئیری اوستایی را که بمعنی زرین است با کلمه دیگر اوستایی زریا که به معنی دریا است اشتباه کرده اند، در شاهنامه نیز گندرو نام وزیر ضحاک است:
چو کشور ز ضحاک بودی تهی
یکی مایه ور بد بسان رهی
که او داشتی گنج و تخت و سرای
شگفتی به دلسوزی کدخدای
ورا کندرو خواندندی به نام
به کندی زدی پیش بیداد گام.
از این بیت برمی آید که فردوسی آنرا با کاف تازی خوانده است. در مجمل التواریخ و القصص نیز در باب العاشر، (اندر عهد ضحاک) آمده: ’وکیلش را کندروق گفتندی’. کندرو مناسبتی با آب و دریا دارد، در کتب متأخران نیز جای او در میان دریا تصور شده، چنانکه در آبان یشت گرشاسب تمنا می کند که او را در کنار دریای فراخکرت بکشد. در بند 50 از فصل 27 مینوخرد، او (دیوی آپیک کندرو (دیو آبی کندرو)) نامیده شده است. (از مزدیسنا تألیف معین چ 1 ص 48 و 419). در برهان قاطع این کلمه کندرو بر وزن گفتگو و در شمس اللغات کندری به ضم اول آمده که ظاهراً مصحف کندرو است. در التفهیم (چ همایی ص 258) نام وزیر ضحاک ارمائیل و در آثار الباقیه بیرونی (به نقل همایی در حاشیۀ ص 258) از مائیل آمده است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شهرکی است از تبت که به قدیم از چین بود. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا