جدول جو
جدول جو

معنی گنونی - جستجوی لغت در جدول جو

گنونی
(گْنو / گِ)
یکی از خانواده های ایرانی در زمان اشکانیان که طبق روایت فوستوس، ارشک (اواسط قرن چهارم میلادی). ریاست عالیۀ امور را بدانان واگذار کرد. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه رشید یاسمی چ 2 ص 37)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پارچۀ زبر و ضخیم که از کنف یا الیاف بعضی گیاهان دیگر بافته می شود و از آن کیسه های بزرگ درست می کنند، کیسه ای که از این نوع پارچه ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
نگون بودن. رجوع به نگون شود:
سیب از زنخی بدان نگونی
بر نار زنخ زنان که چونی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ)
سه فرسخ و نیم شمالی دیر است (از دهات بلوک دشتی فارس) . (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 212)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 38هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 2هزارگزی باختر سراب به فیروزآباد. دشت و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از رود خانه مرگ و چشمه تأمین میگردد. محصول آن غلات، حبوبات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و تابستان از فیروزآباد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ خشنی است که ریسمانش از لیف کنف و غیره تابیده میشود و از آن کیسه بافند و برای حمل مال التجاره مانند قند و شکر و برنج و توتون استفاده نمایند، ریشه این کلمه از هندی وبه معنی کیسه باشد، (از فرهنگ نظام)، کیسه مانندی که برای حمل بار از پارچۀ گونی بافند،
- امثال:
این جامه مثل گونی است، بدبافت و خشن و بی دوام است
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران، سکنۀ آن 35 تن است، در بهار ایل میش مست به این ده می آیند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نُ نیا)
گیاه پیچندۀ گرمسیری از نوع بیگنونیا دارای گلهای قیفی نارنجی و برگهای مرکب. اصلش از جنوب امریکا است و برای زینت دیوارها و پرچینها کاشته میشود. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(گْنُ / گِ نُ)
آیین گنستیسیسم. رجوع به گنستیسیسم شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
بامی که از نی سازند و روی آنرا از گل بپوشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
حالیه و زمان حال. (آنندراج). حالایی و کنونی. (ناظم الاطباء). فعلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کنون. متعلق به زمان حاضر. اکنونی. فعلی: ’وضع کنونی مردم تهران’. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
پارچه ضخیم که از الیاف و کنف بافته می شود و با آن کیسه های بزرگ درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
حالیه و زمان حال، حالایی و کنونی
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه خشنی که ریسمانش از لیف کنف و غیره تابیده شود و از آن کیسه بافند، کیسه ای از پارچه خشن که برای حمل بار سازند
فرهنگ فارسی معین
((گِ نُ))
فلسفه و آیینی که پیروان آن مدعی بودند که معرفت عالی به طبیعت و صفات الهی دارند. این طریقه شامل فلسفه نوافلاطونی و معتقدات شرقی از جمله آیین یهود است. حکمت مذکور پیش از میلاد و بعد از آن رواج داشته و پس از ظهور مسیحیت بدان دین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
فعلی، مربوط به زمان حال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
فعلی
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر در خواب ببینید که گونی می بافید کاری در جهت حفظ آبروی خویش انجام می دهید. اگر در خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید که خالی است به چیزی چشم می دوزید و طمع می بندیدکه شایستگی آن را ندارید. در خانه به دنبال کیسه گونی گشتن نیز همین تعبیر را دارد و می گوید چیزی را می خواهید که احتمال تحصیل آن اندک است. اگردر خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید که پر و سنگین است مالی به دست می آورید که نمی توانید آن را برای مدت زمان طولانی نگه دارید. این در صورتی است که آن را زمین بگذاریدو مجددا بردارید و این کار را تکرار کنید. خواب شما می گوید این مال را هزینه می کنید یا زیان می بینید. اگر در خواب ببینید که بر فرشی از گونی نشسته اید و آنجا خانه و اتاق شماست با خانواده خویش روابط صمیمانه و محکمی ندارید یا این رابطه سست و کم دوام می شود. این در صورتی است که گونی را بر خاک افکنده باشید چه اگر گونی را روی قالی گسترده باشد این تعبیر درست نیست. اگر در خواب ببینید در بستری از گونی خوابیده اید با زنی سهل انگار و شلخته ازدواج می کنید یا اگر زن دارید از همسر خویش اهمال و سهل انگاری مشاهده می نمائید. اگر در خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید چه پر باشد و چه خالی آن کیسه دریده است راز شما فاش می شود و چیزی یا موضوعی را که می کوشید از دیگران پنهان نگه دارید آشکار می شود. اگر این کیسه گونی سوخته و سوراخ باشد زیان می کنید - منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
شکلی از بستن روسری
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل شخم زدن با گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی زنبور وحشی، آدم سمج و اعصاب خردکن
فرهنگ گویش مازندرانی
جن زده
فرهنگ گویش مازندرانی
دیوانه وار، متعصّب، هیجانی
دیکشنری اردو به فارسی