جدول جو
جدول جو

معنی گنهکار - جستجوی لغت در جدول جو

گنهکار
گناهکار، آنکه گناه کرده، آنکه کار زشت از او سر زده باشد
تصویری از گنهکار
تصویر گنهکار
فرهنگ فارسی عمید
گنهکار
عاصی، مذنب، مجرم، تبهکار
تصویری از گنهکار
تصویر گنهکار
فرهنگ لغت هوشیار
گنهکار
بزهکار، عاصی، گناهکار، مجرم، مذنب
متضاد: بی گناه، معصوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
کسی که گناه کرده، کسی که کار زشت از او سر زده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ نَهْ)
گناهکار. عاصی. مذنب. مجرم. آثم. اثیم. تبه کار. تباه کار. خطاکار. مقصر. خاطی. بزه کار. بزه مند:
گنه کار بهرام بدبا سپاه
بیاراست بر پیش ما رزمگاه.
فردوسی.
که نزدیک ما او گنه کار شد
وز این تاج و اورنگ بیزار شد.
فردوسی.
هر آن کس که بود اندر آن جایگاه
گنه کار بودند اگر بیگناه.
فردوسی.
امّید چنان است به ایزد که ببخشد
ایزد به ستغفار گناهان گنهکار.
فرخی.
گویی گنهکاری است کو را همی
در پیش خواجه گفت باید سخن.
فرخی.
ویحک ای ابر بر گنهکاران
سنگک و برف باری و باران.
عنصری.
چو یارگنهکار باشی به بد
به جای وی ار تو بپیچی سزد.
اسدی.
گنهکار چون بد نبیند ز شاه
دلیری کند بیشتر بر گناه.
اسدی.
پیش خردمند شدم دادخواه
از تن خوشخوار گنهکار خویش.
ناصرخسرو.
دشمن عاقلان بی گنهند
زآنکه خود جاهل و گنهکارند.
ناصرخسرو.
بی گنهی تات کار پیش نیاید
وآنگه کت تب گلوگرفت گنهکار.
ناصرخسرو.
گر در حق تو شدم گنهکار
گشتم به گناه خود گرفتار.
نظامی.
گنه کاران امت را دعا کرد
خدایش جمله حاجتها روا کرد.
نظامی.
صف پنجم گنهکاران خونی
که کس کس را نپرسیدی که چونی.
نظامی.
گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند
همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران.
سعدی.
گنهکار و خودرای و شهوت پرست
به غفلت شب و روز مخمور و مست.
سعدی.
با تو یاران همه در ناز و نعیم
من گنهکارم از آن میسوزم.
سعدی (طیبات).
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم.
حافظ.
و رجوع به گناهکار و گنه کاره شود.
- امثال:
گنه کار اندیشه ناک از خدای
بسی بهتر از عابد خودنمای.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1327).
گنهکار چون بد نبیند ز شاه
دلیری کند بیشتر بر گناه.
اسدی (از امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1327).
گنهکار گشت آنکه بشکست عهد
گزین کرد حنظل بینداخت شهد.
فردوسی (از امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1327)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
بزهمند و سیاهکار و عاصی. (آنندراج). بزه کار. اهمند. تباه کار. تبه کار. آثم. اثیم. اثوم. جارش. جافی. جریم. مجرم. (منتهی الارب). جائب. (ناظم الاطباء). حارج. حرج. (منتهی الارب). خاطی. (دهار). عاصی. مذنب. مسی ٔ. مقصّر. (ناظم الاطباء) : پدر این فیروز از نژاد یزدجرد گناهکاربود. (فارسنامه ابن البلخی ص 110). معنی اثیم، گناهکار باشد او را یزدجرد گناهکار گفتندی. (فارسنامۀ ابن البخی ص 74). ترا کشتنی کشم که هیچ گناهکار را نکشته اند. (تاریخ بیهقی). اختیار آن است که که عذر گناهکاران بپذیریم و بگذشته مشغول نشویم. (تاریخ بیهقی).
زیرا که به دوستی رسولت
زی لشکر او گناهکارم.
ناصرخسرو (دیوان ص 451).
وآن گفت کت به قول شهادت عفو کند
گر تو گناهکارترین خلق عالمی.
ناصرخسرو (دیوان ص 451).
وندر او بر گناهکار به عدل
قطره ناید مگر بلا ز سحاب.
ناصرخسرو.
گفت کسی گناهکار در میان ما است. (قصص الانبیاء ص 134). گفت بارخدایا بر گناهکاران رحمت مکن تا وی رابدان مبتلا کرد. (قصص الانبیاء ص 153). گفت: ملکا بر همه گناهکاران رحمت کن و به من نیز که گناهکارم. (قصص الانبیاء 153). روی چون روز نیکوکاران و زلف چون شب گناهکاران. (سندبادنامه ص 212).
آورده برات رستگاران
از بهر چو ما گناهکاران.
نظامی.
مگر آن کو گناهکار بود
دزد و خونی و راهدار بود.
نظامی.
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویشتن کن اگرم کنی عذابی.
سعدی (بدایع).
بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به رحمت او.
حافظ.
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.
حافظ.
- امثال:
گناهکار در عقوبت بردبار است.
(از امثال و حکم ص 1323)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
بزهکار، عاصی، تباهکار، مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
ماری را گویند که تازه پوست افکنده باشد: از گفتن نیک و ز نکویی گنگ است و برهنه همچو گنکار. (شهاب الدین عبدالرحمن)
فرهنگ لغت هوشیار
گناهکاره، جمع گنهکارگان: گنهکارگان را هراسان کنیم ستمدیدگان را تن آسان کنیم
فرهنگ لغت هوشیار
گناهکاری: دوستانم توبه گویند از گنهکاری بمن توبه تا من میکنم هرگز نباشد بر قرار. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
خطاکار، مجرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
مقصر، آثم
فرهنگ واژه فارسی سره
بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر
متضاد: بی گناه، پاک، مبرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
مذنبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
Guiltridden, Guilty
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
coupable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
罪深い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
گناہگار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
দোষী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
ผู้กระทำผิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
mwenye hatia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
유죄의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
有罪的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
אשם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
bersalah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
दोषी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
schuldig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
culpable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
винний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
виновный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
winny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
schuldig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
culpado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گناهکار
تصویر گناهکار
colpevole
دیکشنری فارسی به ایتالیایی