بوی بد دادن چیزی. (آنندراج). بدبو شدن. متعفن شدن. (ناظم الاطباء). بو گرفتن. گنده شدن. نتن. نتونه. نتانت. انتان: هیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی و عین القطر از بغلش بگندیدی. (گلستان).
- امثال:
نگندد سیرناخورده دهانی.
(ویس و رامین).
هرچه بگندد نمکش می زنند
وای به وقتی که بگندد نمک.
؟
، پوسیدن. (ناظم الاطباء)
بوی بد دادن چیزی. (آنندراج). بدبو شدن. متعفن شدن. (ناظم الاطباء). بو گرفتن. گنده شدن. نَتْن. نُتونه. نَتانت. اِنتان: هیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی و عین القطر از بغلش بگندیدی. (گلستان).
- امثال:
نگندد سیرناخورده دهانی.
(ویس و رامین).
هرچه بگندد نمکش می زنند
وای به وقتی که بگندد نمک.
؟
، پوسیدن. (ناظم الاطباء)