جدول جو
جدول جو

معنی گندوغدی - جستجوی لغت در جدول جو

گندوغدی
(گَ دَ بَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر که در 18 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 25 هزارگزی شوسۀ اهر به خیاو واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 94 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز، واقع در 42000 گزی باختر سراسکند و 32000 گزی شوسۀ میانه به تبریز، کوهستانی و هوای آن معتدل است و سکنۀ آن 518 تن است، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سفره ای که بالای تختۀ میز بگسترند. (آنندراج) (اشتینگاس). کندوره. گندور. گندوره. گندوله. رجوع به هر یک از کلمات مذکور شود
لغت نامه دهخدا
پارچه ای که در سر سفره و میز بروی زانو گسترند تا چیزی از خوردنی بر دامن یا زمین نریزد سفره چرمین، سفره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار