جدول جو
جدول جو

معنی گندندگی - جستجوی لغت در جدول جو

گندندگی
(گَ دَ دَ / دِ)
عمل گندیدن. اثر گندیدن. رجوع به گندیدن شود
لغت نامه دهخدا
گندندگی
گندنده بودن عمل گندیدن
تصویری از گندندگی
تصویر گندندگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
شغل و عمل گوینده، گوینده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنجیدگی
تصویر گنجیدگی
جا گرفتگی، حالت گنجیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
گندیده بودن، تعفن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ دَ / دِ)
تغییر. تحول:
بتری گراینده شد گوهرش
که گردندگی دور بود از برش.
نظامی.
درست آن شد که این گردش بکاری است
در این گردندگی هم اختیاری است.
نظامی.
و رجوع به گردیدن و گردنده شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ / دِ)
گندگی. (آنندراج). تعفن. عفونت. (ناظم الاطباء). رجوع به گندگی و تعفن شود، پوسیدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ دَ / دِ)
شایستگی گنجیدن داشتن. قابل گنجیدن بودن. رجوع به گنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لُ دَ دَ / دِ)
عمل لندنده
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ دَ / دِ)
عمل خندیدن. ضحک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گندیدنی
تصویر گندیدنی
آنچه که لایق گندیدن باشد متعفن شدنی، فاسد شدنی
فرهنگ لغت هوشیار
بشکل گندنا: از خون دشمن تو گر سرخ رو نباشد سر سبزیش مبادا شمشیر گندنایی. (رفیع لبنانی)، برنگ گندنا
فرهنگ لغت هوشیار
سخنگویی نطق، خوانندگی (آواز) قوالی: مثل حافظ احمد قزوینی که در گویندگی طاق و در پیچش آواز و نمک خوانندگی شهره آفاق بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجیدگی
تصویر گنجیدگی
کیفیت گنجیده گنجایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلندگی
تصویر گسلندگی
عمل گسلنده: اما گسلندگی از ترس بود که با خشکی نیک بیامیزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروندگی
تصویر گروندگی
عمل گرونده مومنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگندگی
تصویر لنگندگی
کیفیت و حالت لنگنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردیدگی
تصویر گردیدگی
گردیده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندندگی
تصویر پسندندگی
حالت و چگونگی پسندنده، عمل پسندنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
عفونت، تعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجندگی
تصویر گنجندگی
گنجنده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردندگی
تصویر گردندگی
گردنده بودن تحرک، تغیر تحول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
((گَ دِ))
تعفن، عفونت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
((یَ دِ))
سخن گویی، نطق، خوانندگی (آواز)، قوالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکدندگی
تصویر یکدندگی
لجبازی
فرهنگ واژه فارسی سره
بدبویی، تعفن، عفن، عفونت، فساد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
Speakership
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
éloquence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
oratória
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
Redekunst
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
krasomówstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
ораторское мастерство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
красномовство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
oratoria
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گویندگی
تصویر گویندگی
eloquenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی