جدول جو
جدول جو

معنی گندنایی - جستجوی لغت در جدول جو

گندنایی
بشکل گندنا: از خون دشمن تو گر سرخ رو نباشد سر سبزیش مبادا شمشیر گندنایی. (رفیع لبنانی)، برنگ گندنا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گندایی
تصویر گندایی
بدبویی عفونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندناکی
تصویر خندناکی
خنده ناکی
فرهنگ لغت هوشیار
آلودگی بگرد و غبار مغبری، برنگ خاک بودن: گردناکی و سپیدی آمیخته بزردی یا گندم گونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندندگی
تصویر گندندگی
گندنده بودن عمل گندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جادوگری سحر احکام نجوم: کسب کردن بکندا یی و بکاهنی و شعبده و جز از آن محرم و محظور است
فرهنگ لغت هوشیار
سیخ (اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور برآورند) : گر دشمنت زترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا. (مسعود سعد)، کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادویه حاره برآن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند: دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش (کسائی)، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک: شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. (ابوالفرج رونی)، چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید، آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیله آن راه رفتن آموزند روروک، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند: بکره بزبان پارسی گردنا باشد، یا گردنای چرخ. آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
گنجایش: گفت اکنون چون منی ای من درآ نیست گنجایش دو من در یک سرا. (مثنوی)، توانایی گنجیدن: محبت اغیار را در باطن وی گنجایی نمیاید، توانایی قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندایی
تصویر مندایی
ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانایی
تصویر نانایی
(کودکان) بزن وبکوب ورقص وآواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندنا
تصویر گندنا
تره، گیاهی دوساله با برگ های دراز و تاخورده فاقد ساقه است و جزء سبزی های خوردنی به صورت خام مصرف می شود، در پختن خوراک های سبزی دار نیز به کار می رود، ویتامین B و C و آهن دارد، ملین است و دستگاه هاضمه را تقویت می کند
گندنای کوهی: در علم زیست شناسی فراسیون
فرهنگ فارسی عمید
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
فرهنگ لغت هوشیار
تره کراث: کردمت پیدا که بس خوب است قول آن حکیم کاین جهان را کرد ماننده بکرد گندنا. (ناصر خسرو) یا گندمینه کوهی. فراسیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
((گَ یا گِ))
عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی، کار گدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گندنا
تصویر گندنا
((گَ دَ))
تره، از سبزی های خوردنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
کار و پیشۀ گدا، برای مثال طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴ - ۶۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
Beggarly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
भिखारी जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
מקבץ נדבות
دیکشنری فارسی به عبری
คล้ายขอทาน
دیکشنری فارسی به تایلندی