جدول جو
جدول جو

معنی گندآور - جستجوی لغت در جدول جو

گندآور
کنداور، دلیر، شجاع، جنگجو
تصویری از گندآور
تصویر گندآور
فرهنگ فارسی عمید
گندآور
(چَ / چِ اَ)
عفونت آور. مولد گند
لغت نامه دهخدا
گندآور
(گُ وَ)
مرد مردانه. (لغت فرس اسدی). مردم شجاع و دلاور و مردانه را گویند. (برهان) (آنندراج). جنگجو. سلحشور. سلیح شور. جنگاور. کند. کندا. گنداگر. پهلو. رزم آزما. محمّد معین در حواشی برهان قاطع نویسد: این لغت در فرهنگها بصورت ’گندآور’ آمده است. بعضی فضلای معاصر صورت اخیر را صحیح دانسته اند. نولدکه و هرن و هوبشمان آنرا با کاف تازی از ریشه ’کند’ بمعنی شجاع نقل کرده اند، ولف نیز در فهرست شاهنامه ’کندآور’و ’کندآوری’ را با کاف تازی آورده است. بنابراین کندآور باید مرکب از: کندا (شجاعت) + ور (پسوند اتصاف) باشد، نه از: کند (شجاع) + آور (آورنده) چه آور در کلمات مرکبه از اسم آید: رزم آور. تناور. دلاور. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل کندآور). بهار معتقد بوده اند که این کلمه از گند به معنی بیضه و بمعنی فحل و کسی که روش مردانه دارد میباشد. (از مزدیسنا چ 1 ص 338 ج 6). و رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 86 شود:
بدو گفت رستم که گرز گران
چو یازد ز بازوی گندآوران.
فردوسی.
کجا آن خردمند گندآوران
کجاآن سرافراز جنگی سران.
فردوسی.
، سپهسالار. (برهان) (آنندراج) :
به زاری همی گفت پس پیلتن
که شاها دلیرا سر انجمن
کیانی نژادا شها سرورا
جهان شهریارا و گندآورا.
فردوسی.
پذیره شدندش همه مهتران
بزرگان ایران و گندآوران.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
گندآور
((گُ وَ))
پهلوان، شجاع
تصویری از گندآور
تصویر گندآور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وردآور
تصویر وردآور
(دخترانه)
مرکب از ورد (گل) + آور (آورنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردآوری
تصویر گردآوری
عمل گرد آوردن، جمع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لندهور
تصویر لندهور
شخص بلند قد و قوی هیکل. در اصل، نام امیری بسیار بلندقامت و تنومند در هند بوده، برای مثال از آن با حکیمان نیارم نشستن / که ایشان چو هورند و من لندهورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادآور
تصویر دادآور
دادآورنده، عدالت آورنده، آورندۀ عدل و داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مندبور
تصویر مندبور
مندور، غمناک، اندوهگین، بدبخت، درمانده، خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
آنکه کسی یا چیزی را به یاد کسی بیاورد، یادآورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادآور
تصویر بادآور
ویژگی غذایی که تولید نفخ می کند، بادآورنده، نفخ آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
آنچه سود و بهره بدهد، هر چیزی که از آن سود و بهره به دست آید، سوداگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندآور
تصویر زندآور
حلال، روا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندآور
تصویر پرندآور
جوهردار (شمشیر)، شمشیر جوهردار، برای مثال یکی باره و گبر و برگستوان / پرندآور و جامۀ هندوان (فردوسی - ۵/۴۲)، دلیران که بودند و گندآوران / کشیدند یکسر پرندآوران (فردوسی - ۴/۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ رُ لُ تُ)
دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ارداک شهرستان مشهد که در 30هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه شوسۀ ارداک واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 62 تن است و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سفرۀ چرمین و پیش انداز یعنی پارچه ای که در سر سفره و میز به روی زانوها گسترند تا چیزی از خوردنی به روی دامن و بر زمین نریزد. (ناظم الاطباء: کندوره). کندوره. رجوع به همین کلمه و رجوع به گندوره و گندوری و گندوله شود، میز بزرگ و خوان کلان. (ناظم الاطباء: کندوره)
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ)
سپاهیگری و مردانگی. (از فرهنگ اسدی نخجوانی). دلاوری. جنگجویی. صفت گندآور:
بدان تا ز فرزند من بگذری
بلندی گزینی و گندآوری.
فردوسی.
، سروری. سپهسالاری. امارت. پادشاهی:
بدو گوهر از هر کسی برتری
سزد بر تو شاهی و گندآوری.
فردوسی.
همان یاره و تاج و انگشتری
همان طوق و هم تخت گندآوری.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردآوری
تصویر گردآوری
گرد آوردن جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندپیر
تصویر گندپیر
سالخورده
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که در سر سفره و میز بروی زانو گسترند تا چیزی از خوردنی بر دامن یا زمین نریزد سفره چرمین، سفره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که در سر سفره و میز بروی زانو گسترند تا چیزی از خوردنی بر دامن یا زمین نریزد سفره چرمین، سفره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لندهور
تصویر لندهور
شخصی بلند قد و قوی هیکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندوور
تصویر مندوور
بدبخت درمانده، اندوهناک غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندیور
تصویر تندیور
برجهنده و رقصنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنداور
تصویر زنداور
حلال، روا
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که در سر سفره و میز بروی زانو گسترند تا چیزی از خوردنی بر دامن یا زمین نریزد سفره چرمین، سفره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گند آور
تصویر گند آور
آنکه تولید گند کند عفونت آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
جمع کننده فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
شجاع دلیر پهلوان: نه شمشیر کنداور ان کند بود که کین آوری ز اختر تند بود (سعدی) توضیح این لغت در کتب بصورت کنداور کندآور گنداور و گندآور ضبط شده و آنرا بمعانی شجاع و دلیر و پهلوان سپهسالار و سردار منجم و حکیم آورده اند. نولد که و هرن و هوبشمان آنرا با کاف تازی از ریشه کند بمعنی شجاع گرفته اند. ولف نیز در فهرست شاهنامه کندآور و کندآوری را با کاف تازی آورده است. بنابرین کندآور باید مرکب از: کندا (شجاعت) ور (پسوند اتصاف) باشد نه از: کند آور (آورنده) چه آور در کلمات مرکب از اسم آید: رزم آور تناور دلاور. در لغت نامه دهخدا (در کلمه آور آمده: کلمه گندآور چون گفته های فرهنگ نویسان در عربی یا فارسی و مضموم یا مفتوح بودن کاف مضطر بست معنی مجموع مرکب آن ظاهر نیست چه گاهی جز اول کلمه را کندا گرفته اند و گاهی گند اصل کلمه جند عرب دانسته اند و از این رو کندآور را حکیم و فیلسوف معنی کرده اند و گندآور را معنی قائد و سپهسالار داده اند. معنی فیلسوف برای کند آور درست نمی نماید چه خود کندا را فرهنگ نویسان معنی حکیم و فیلسوف میدهند و درین صورت کنداور معنی معقولی ندارد و اگر کلمه گندآور مرکب از گند بمعنی جند باشد معانی شجاع و دلیر در آن توسع یا مسامحه است. صاحب اقرب الموارد گوید: الکند بالضم الشرس الشدید فارسی نقله فریتغ عن بعض کتب العرب. و هم او گوید الکنداکر الشجاع الجسور فارسیه نقلها فریتغ عن بعض کتب العرب. مرحوم بهار معتقد بود که گنداور مرکب از گند (جند) بمعنی خایه و بیضه است و امروزه هم در تداول عامه گویند: فلان مردی خایه دار است و آن تعبیر مثلی است که از آن اقتحام مرد و مقتحم بودن او را اراده کنند. نگه کن سواران و گند آوران چو بهرام و چون زنگه شاوران. (فردوسی) همه ریگ صحرا مرا لشکرند همه نره شیران و گند آورند. (فردوسی) مع هذا این حدس بعید مینماید. از مجموع این مباحث چنین نتیجه میگیریم: کنداور با کاف تازی بمعنی شجاع و دلیر لغه صحیح است و در بیت سعدی (که در بالا نقل شده) بین کنداور و کند تجنیس است، گندآور با کاف پارسی بمعنی لشکر آرا سپه آرا سپهسالار هم درست است، بمعنی منجم و حکیم لغه کندا صحیح است نه کندآور مع هذا کنداوری را مسامحه بمعنی حکمت و دانا یی استعمال کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندآور
تصویر کندآور
((کُ وَ))
حکیم، دانا، پهلوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
متذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردآورد
تصویر گردآورد
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردآوری
تصویر گردآوری
جمع آوری، تالیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
ثمر بخش
فرهنگ واژه فارسی سره