جدول جو
جدول جو

معنی گنجفه - جستجوی لغت در جدول جو

گنجفه
کارت های چاپ شده که با آن ها قمار میکنند، نوعی بازی با ورق
تصویری از گنجفه
تصویر گنجفه
فرهنگ فارسی عمید
گنجفه
(َگ جَ فَ / فِ)
نام بازیی است معروف.... (آنندراج ذیل گنجیفه). در مجلۀ یغما مقاله ای تحت عنوان گنجفه آمده است که خلاصۀ آن نقل میشود: گنجفه چیست ؟ مؤلف آنندراج نویسد: ’گنجیفه بالفتح ف، نام بازیی است معروف آنرا به حذف تحتانی گنجفه نیز خوانند’. در فرهنگ نفیسی آمده است: ’گنجفه، ورقهایی که بدان بازی کنند و خود این بازی’. ظاهراً گنجفه قبل از عصر صفویه بازی معمول و متداول نبوده است. مؤلف شاهد صادق که فصل شصت وچهارم کتاب خود را به گنجفه اختصاص داده نویسد: ’از مخترعات میر غیاث الدین منصور شیرازی است و گمان آن است که از گنجفۀ فرنگیان استخراج کرده و نام آن گنج فهم است به کثرت استعمال به گنجفه مشهور شده. و آن بر چند قسم است و برخی از آن را این حقیر اختراع کرده’ با توجه به اینکه میر غیاث الدین منصور شیرازی در سال 940یا 948 یا 949 هجری قمری وفات یافته است. معلوم می شود که اختراع بازی گنجفه به قبل از عصر صفویه نمیرسد. اهلی شیرازی که بگفتۀ مؤلف تحفۀ سامی ’در کبر سن در سنۀ اثنین و اربعین وتسعمائه در شیراز فوت شد’ کتابچه ای به نام گنجفه دارد که شامل نودوشش دوبیتی است. وی در دیباچه می گوید: ’این دوبیتی ها را آنگونه سرودم که هرگاه هر یک از آنها را بر یک برگ سفید و بینشان بنویسند به جای یک برگ گنجفه باشد و همه آنها بجای یکدستگاه گنجفه به کار رود که البته با گفتۀ مؤلف شاهد صادق مغایرتی ندارد. و اگر هم اهلی سی سال قبل از مرگش دوبیتی ها را سروده باشد باز به قبل از دورۀ صفویه نمی رسد. (با توجه به اینکه این بازی، بازی دربار بوده و به محض اختراع آن شعرا می توانسته اند راجع به آن شعر بسرایند). بنابراین من فکر میکنم بازی گنجفه در دورۀ صفویه رواج یافته باشد و اگر قبل از این دوره هم وجود داشته است، قدمتش به بیش از چند سال قبل از عصر صفویه نمی رسد. سیدمحمد علی داعی مؤلف فرهنگ نظام از کتاب جواهرنامه اثر محمد بن منصور از تألیفات قرن نهم هجری چنین نقل کند: ’در نواحی نیشابور جوهری شبیه فیروزه از کانی قریب بکان آن استخراج می کنند و این قطعه هایی کبیر میباشد و از آن نرد و شطرنج و گنجفه و امثال اینها می تراشند’ که بنابر عبارت ’نرد شطرنج گنجفه’ می توان گفت گنجفه قبل از صفویه، بازیی متداول بوده که آنرا از فیروزه ساخته و به کار برده اند، و البته این مطلب با آنچه که مؤلف شاهد صادق ذکر کرده و آن را از مخترعات میر غیاث الدین منصور شیرازی دانسته است منافات دارد. نگارنده چون در صحت مندرجات فرهنگ نظام شک داشت به ’جواهرنامه’ یا ’گوهرنامه’ تألیف محمد بن منصور مراجعه کرد و جمله را چنین یافت ’و در نواحی نشابور جوهری شبیه فیروزه از کانی قریب بکان آن استخراج میکنند و این جوهر را قطعه هایی کبیر میباشد و از آن نرد و شطرنج و کفچه و امثال اینها می تراشند’، و صحیح هم همین است. چون نظیر این جمله در جای دیگر همین کتاب به کار رفته: ’حجری رخو المحک است که ازآن نرد و شطرنج و دستۀ کارد و غیر اینها می تراشند’. به هر حال بازی گنجفه در اوایل عهد صفویه رونق یافت. از میان پادشاهان صفویه، شاه عباس اول به گنجفه علاقه زیادی داشت، همچنین سران سپاه او در اغلب اوقات گنجفه می باختند. ولی در زمان شاه عباس دوم اوضاع دیگرگون شد، بازی گنجفه مثل سایر بازیها قمار به حساب آمدو ممنوع گردید. شاید علت کسادی بازار گنجفه در این دوره، تعصب و دیانت وزیر اعظم شاه عباس ثانی خلیفه سلطان بوده است. تاورنیه می نویسد: در میان اقسام قمارهای ایرانی یک قسم بازی ورق دارند که گنجفه می نامند، ورقهای ما چهار نشان دارد، اما اوراق ایرانی دارای هشت نشان است’. در فهرست کتاب خانه اهدایی مشکاه به دانشگاه چنین آمده است: ’گنجفه یا گنجیفه، نوعی ورق بازی ایرانی است که اکنون از میان رفته است. در این بازی هشت دستۀ دوازده برگی که نودوشش ورق داشته به کار میرفت. هر یک از این دسته های هشتگانه نامی به ترتیب زیر داشت: غلام، تاج، شمشیر، اشرفی، چنگ، برات، سکه و قماش. و هر یک از این دسته ها 12 برگ داشت، دو تا به نام شاه و وزیر و دیگران به شمارۀ یک تا ده شناخته می گردد’. نویسنده در این جا ’اشرفی’ و ’سکه’ رابجای دو اصطلاح ’زر سرخ’ و ’زر سفید’ به کار برده است، و گویا اصل اصطلاح معمول در بازی گنجفه هم همین ’زر سرخ’ و ’زر سفید’ است، چنانکه در شاهد صادق هم آمده: ’نوع دیگر نیز هست که گنجفه همرنگ از آن استخراج شده و آن بازی گنجفه متعارف است، لیکن باید که آفتاب ورق ’سرخ’ برآید’ و نیز از عبارت طغرای مشهدی که در فهرست منزوی نام آن ذکر شده اصطلاح ’زر سرخ’ و همچنین اصطلاح ’زر سفید’ بخوبی پیداست: ’گنجیفه را دل از تیغ مهاجرت پاره پاره گردیده، و از دفتر وجودش دو فرد را هیچکس یکجا ندیده. اصنافش از کساد بازاری دکانها برچیده اند، و دست امید ازدامن خریدار کشیده. ’شمشیر’ منتظر که آب رفته به جوی بازآید و ’چنگ’ گوش بر صدا که تار امید به آواز آید. از بی رونقی ’قماش’ پنبه را به جان افتاد و ’تاج’ را در کلاه اعتبار پشمی نماند. ’زر سرخ’ به رنگ زرد عهد بسته و ’زر سفید’ بر دریل سیاه نشسته، ده ’غلام’ را به یک پشیز نمی خرند و دستۀ ’برات’ را به کاغذ حلوایی نمی شمرند’ بنابراین اوراق گنجفه دارای هشت صنف بوده به نامهای: زر سرخ، زر سفید، برات، قماش، چنگ، شمشیر، تاج، غلام و هر ی’ از این اصناف دارای ی’ شاه و یک وزیر بوده اند. اوراق گنجفه را از چوب می ساخته اند و گاهی استادان زبردست وماهر تصویرهای آن را رسم میکردند. در مورد شکل اوراق گنجفه و تصویرهایی که روی آن اوراق رسم میشده. مؤلف آئین اکبری نویسد: ’پادشاه زر سرخ را چنان برکشندکه زر می بخشیده باشد و وزیر بر صندلی بینندۀ خزانه، در ده صفحه از ی’ تا ده صورت انواع عملۀ زر نویسد’ و نیز نویسد: ’پادشاه برات را نیز بر تخت تصویر نمایند که او را فرامین و اسناد و اوراق دفتر مینموده باشند و وزیر آن را بر صندلی نشسته، دفتر در پیش و در صفحات، کارگزاران، کاغذگر، مهره کش، سطرکش نویسند’.و پادشاه قماش را می نویسد که ’به شکوه بزرگی برکشندچنانچه قماش می دیده باشد و در صفحات جانداران بارکش’ ’پادشاه چنگ را بر تخت کشند که نغمه می شنوده باشد، و وزیر را در صندلی بر پژوهش حال اهل نغمه و در صفحات گوناگون خنیاگر، پادشاه زر سفید را بر تخت چنان نویسد که روپیه و دیگر سیمین نقدی بخشیده باشد و وزیر بر صندلی در پژوهش آن و در صفحات بسان زر سرخ کارگزاران نگارند. پادشاه شمشیر چنان نگارند که پلارک می آزموده باشند، و وزیر بر صندلی نشسته سلاح خانه می دیده باشد و در صفحات آن آهنگر و صیقلگر و جز آن نگارند. پادشاه تاج را بخشندۀ آن تصویر کنند و وزیر را بر صندلی که سرانجام آن باشد ودر صفحات دیگر عملۀ آن چون درزی و اتوکش. و پادشاه غلام را بر فیل سوار نگارند، و وزیر او را بر عرابه و در اوراق انواع غلامان نویسند بعضی نشسته، برخی افتاده، طایفه ای مست، گروهی هشیار و جز آن’ اکبرشاه هندی از این گنجفۀ ایرانی تقلید کرد و گنجفه ای ساخت که دارای دوازده صنف بود به نامهای: اشوپت (به فتح همزه و سکون شین منقوط و فتح واو و بای فارسی و کسر تای فوقانی). گچ پت (به فتح گاف فارسی و سکون جیم). نرپت (به فتح نون و سکون را) ، گده پت (به فتح گاف فارسی و دال هندی و های خفی) ، دهنی پت (به فتح دال و های خفی و سکون نون) ، دل پت. (به فتح دال و سکون لام) ، نواپت (به فتح نون و واو و الف) ، تی پت (به کسر تای فوقانی و فتح یای تحتانی) ، سرپت (به ضم سین و فتح را) ، اسرپت (به فتح همزه و سکون سین و را) ، بن پت (به فتح به او سکون نون) ، آه پت (به فتح همزه و کسر هاء). هر کدام از این اصناف دوازده ورق داشت و گویا نحوۀ بازی آن مثل گنجفه بازی ایرانی بوده است. بازی گنجفه، از چگونگی بازی گنجفه اطلاع صحیحی در دست نیست، و در کتابهایی که مورد استفادۀ نگارنده (تقی خان) قرار گرفته از نحوۀ این بازی شرحی نیامده است. ولی مؤلف شاهد صادق تفصیل چگونگی بازی گنجفه را به رساله ای به نام ’علم ملاعب’ حوالت داده، متأسفانه نگارنده هرچه بیشتر برای به دست آوردن این رساله کوشش کرد کمتر یافت، جز اینکه بخشی از نفایس الفنون به علم ملاعب اختصاص داده شده و در آن بحث از نرد و شطرنج گفتگو به میان آمده و از گنجفه نامی نیست. به غیر از این، میرزا صادق صادقی در چگونگی بازی گنجفه شمه ای ذکر میکند که البته درست مفهوم نیست مگر اینکه به حدس و گمان متوسل شد و چگونگی بازی را دریافت. ظاهراً بازی گنجفه مانند بازیی که امروزه با ورق می کنند و به نام ’حکم’ معروف است، بوده. زیرا اولاً، به گمان مؤلف شاهد صادق گنجفه بازی ایرانی ازگنجفۀ فرنگیان استخراج شده، بنابراین بعید نیست که گنجفه تقلیدی از حکم باشد. ثانیاً در حکم، بازی کنان همیشه سعی میکنند اوراقی که دارای خالهای ریز است از دست خود خارج کنند و درشت خالها را نگهدارند (البته وقتی که حریف خال برنده ای پائین می آید). در گنجفه هم همین طور است. ملا واهب قندهاری گوید:
مانند آن ورق که ز سر وا کند کسی
حسنت به چرخ گنجفه داد آفتاب را.
ثالثاً، میرزا صادق صادقی می نویسد: ’هر حکمی که گیرند حریفان همرنگ آن خرج دهند واگر نداشته باشند حکم به خرج اندازند’ که عیناً روشی است که در بازی ’حکم’ معمول است. و چون بازی حکم از بازیهای روزمرۀ جوانان امروز است و اغلب آن را می دانند و کمتر کسی است که این بازی را نکرده باشد و نداند، به شرحش نمی پردازیم. (نقل به اختصار از مجلۀ یغما سال سیزدهم شمارۀ 6 ص 296 به بعد مقالۀ گنجفه به قلم بهروز تقی خانی)، صفحه ای مانند نرد و شطرنج که برآن گنجفه بازی میکردند، ورقهایی که باآن گنجفه بازی میکردند
لغت نامه دهخدا
گنجفه
نوعی بازی ایرانی که اکنون از رواج افتاده است. در این بازی هشت دسته دوازده برگی که نود و شش ورق دارد بکار می رود. هر یک از این دسته های هشتگانه سابقا نامی بترتیب زیر داشت: غلام تاج شمشیر اشرفی (زر سرخ) چنگ برات سکه (زر سفید) قماش. هر دسته 12 برگ داشت دو تا بنام شاه و وزیر و بقیه بشماره یک تا ده شناخته میگردید. برای این بازی دستگاهی مخصوص میساختند و آنرا گنجفه مینامیدند. برگهای نود و شش گانه این دستگاه طوری ساخته میشد که هر یک از آنها بتنهایی شناخته میگردید. امروزه گنجفه دارای 52 برگ است که از چهار دسته بنام: گشنیز خشت دل سرو تشکیل میشود و هر دسته 13 برگ دارد سه تای آنها: شاه: بی بی سرباز و ده تای دیگر از ده خال تا تک خال نام دارد، نام برگهای گنجفه
فرهنگ لغت هوشیار
گنجفه
((گَ جَ فَ یا فِ))
گنجفیه، نوعی بازی ایرانی که اکنون از رواج افتاده است. در این بازی هشت دسته دوازده برگی که نود و شش ورق دارد به کار می رود. هر یک از این دسته های هشتگانه سابقاً نامی به ترتیب زیر داشت، غلام، تاج، شمشیر، اشرفی (زر سرخ)، چنگ
تصویری از گنجفه
تصویر گنجفه
فرهنگ فارسی معین
گنجفه
قمار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنجه
تصویر گنجه
دولابچه، اشکاف
فرهنگ فارسی عمید
(گَ جَ فَ / فِ)
بازی کردن با اوراق گنجفه. گنجفه زدن. و رجوع به گنجفه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ / تِ گُ تَ)
گنجفه بازی کردن. گنجفه باختن. با اوراق گنجفه بازی کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ جَ فَ)
جائی است میان بصره و بحرین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ جَ فَ)
جای بلند و دراز و نرم که آب بر آن نرود. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جائی در وادی که آب بر آن نرود. (از المنجد) ، تل. (المنجد) ، بندآب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مسناه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
نجفه الکثیب، بغل ریگ توده که باد و ریگ آنجای را کنده مانند آب کند کرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کأنه جرف منجرف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ)
اندک از چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). کمی از چیزی. (اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(گَ جَ / جِ)
نام شهری است مشهور مابین تبریزو شیروان (اصح شروان است) و گرجستان و مولد شیخ نظامی علیه الرحمه از آنجاست. (برهان). نام شهری است از ولایات اران در اواخر آذربایجان منسوب بدانجا را گنجوی گویند. (انجمن آرا). شهری است (به اران) با کشت وبرز بسیار و آبادان و بانعمت و از وی جامه های پشمین خیزد از هرگونه. (حدود العالم). شهر بزرگی است که قصبۀ بلاد اران است و اهل ادب آن را جنزه می نامند. (ازمعجم البلدان). گنجه از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات ’فج’ و عرض از خط استوا ’م لد’ شهر اسلامی است در سنۀ تسع و ثلاثین هجری قمری ساخته شد شهری خوش و مرتفع بود و در این معنی گفته اند بیت:
چند شهر است اندر ایران مرتفعتر از همه
بهتر و سازنده تر از خوشی ّ آب و هوا
گنجۀ پرگنج در ارّان، صفاهان در عراق
در خراسان مرو و طوس در روم باشد اقسرا.
(نزههالقلوب مقالۀ ثالثه چ لسترنج صص 91-92).
... از قراباغ تا گنجه سی وچهار فرسنگ و از اردبیل شصت ونه فرسنگ و از سلطانیه صدوشش فرسنگ و از گنجه تا شهر شمکور که اکنون خراب است دو فرسنگ. (... ایضاً ص 181). برخی از شهرهای قدیم ایران بمناسبت وفور ثروت و ذخایر به ’گنجه - غزنه’ نامیده شده اند، مانند شهر گنجه در شمال آذربایجان و شهر غزنه (غزنین) در افغانستان. (مزدیسنا تألیف معین چ 1 ص 203) .... در ایران زمین قدیم اسم گنجک تخصیصی به یک شهر معین آذربایجان نداشته بسا از شهرهای دیگرهم چنین نامیده میشده اند، از آنجمله است گنجه در اران (در قفقاز) و غزنه یا غزنین در زابلستان (در افغانستان) گنجه و غزنه نیز اصلاً گنجک بوده است. گنجک راکه یکی از شهرهای بسیار قدیم ایران و پایتخت آذربایجان محسوب میشده غالباً مورخین و جغرافی نویسان یونان و روم به اسم غزکا یا گنزکا و به اشکال مختلف دیگر ذکر کرده اند. آذربایجان در قدیم دو پایگاه داشته، یکی همین گنجک بوده که معرب آن جزن یا جزنق است... (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 246). این شهر تا سال 1219هجری قمری / 1804 میلادی گنجه نامیده میشد، روسها بعد از اشغال آنرا یلی زاوت پل یا الی زابت پل خواندند و چون بلشویکها بر سر کار آمدند آن را کیروف آباد نامیدند. گنجه یکی از شهرهای آذربایجان شوروی است که مرکز ناحیۀ گنجه است و در کنار رود خانه گنجه چای، شعبه رودکر، در 180 هزارگزی جنوب شرقی تفلیس واقع شده است. سکنۀ آن در حدود 116هزار تن است که از نژاد تاتار و ارمنی اند. این شهر در قرون 6 و 5 میلادی بنا شده است. از قرن 4 هجری (10 میلادی) تا ابتدای قرن 7 هجری (13 میلادی) یکی از شهرهای مهم آذربایجان و مرکز تجارت و صنعت بود. در سال 481 هجری قمری / 1088 میلادی) به وسیلۀ ترکهای سلجوقی و سپس در سال 633 هجری قمری (1235 میلادی) به دست مغولان فتح و ویران شد. از آغاز قرن هشتم ایرانیان آن را اشغال و سرانجام در سال 1219 روسها آن را فتح کردند. گنجۀ امروز در آذربایجان شوروی مقام دوم را داراست و انواع و اقسام دستگاههای متعدد خیاطی، ندافی، روغن کشی و تهیۀ اغذیه و مشروبات گوناگون در آنجا وجود دارد. آثار بازماندۀ گنجۀ سابق در 5 هزارگزی شمال غربی گنجۀ کنونی قرار گرفته و برجها، باروها، پلها، دیوار ارگ، مسجدجامع، کاروانسرای شاه عباس و آثار دیگری از آن به چشم میخورد. ناحیۀ گنجه در شمال، کوهستانی و شاخه های جنوبی جبال قفقاز از آن عبور میکند و به واسطه درّه های علیای کر و شعباتش یعنی آلزان و یورا مشروب میشود. در قسمت شرقی، گنجه دارای استپهای پرعلف است. و در ضمن نمکزار و با آب و هوای خشک میباشد.
معادن: گنجه دارای معادن آهن و سنگ طلا است.
کشاورزی: کشاورزی در گنجه بسیار پیشرفت کرده است و محصول آن غلات و کار کشاورزان دامپروری است. تاک در اغلب نقاط مخصوصاً در حوالی گنجه کاشته میشود و محصول قابل ملاحظه ای میدهد. کشت و پرورش توت و کرم ابریشم گنجه نیز قابل ذکر است:
ز گنجه چون به سعادت نهاد روی به راه
فلک سپرد بدو گنج و ملک وافسر و گاه.
معروفی بلخی.
نظّاره به پیش در کشیده صف
چون کافر روم بر در گنجه.
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 181).
گویند که سلطان مهین بر در گنجه ست
در گنجه کنون بین که ز بغداد فزون شد.
خاقانی.
گاه از سگ گنجه ام به فریاد
گاه از خر آوه جفت افغان.
خاقانی.
رنج دلم را سبب، گردش ایام نیست
فعل سگ گنجه ست قدح خر روستا.
خاقانی.
ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست
ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست.
نظامی.
رکاب از شهربند گنجه بگشای
عنان شیرداری پنجه بگشای.
نظامی.
چو درگرچه در بحر گنجه گمم
ولی از قهستان شهر قمم.
(منسوب به نظامی).
آن مادر شوم چون زاد ترا (کذا)
از گنجه به ابخاز فرستاد ترا.
مجد همگر.
یکی پادشه زاده در گنجه بود
که دور از تو ناپاک سرپنجه بود.
سعدی (بوستان).
از گنجه چو گنج آن گهرریز
در هند چو طوطی این شکرریز.
جامی
قصبه این ناحیه (ناحیه تل خسروی از کوه گیلویه فارس) را گنجه گویند به مسافت بیست وچهار فرسخ از بهبهان دور افتاده است. (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 266)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن که در 11هزارگزی شمال باختری داران و 2هزارگزی جنوب راه شوسۀ ازنا به اصفهان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 1636 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه است. محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم و قالی بافی است. راه شوسه و دبستان دارد و در حدود 20 باب دکان بدانجاست. تپۀ مخروطی شکلی که در آنجاست بنابه گفته اهالی در زمان قدیم آتشکده بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ تَ / تِ خوا / خا)
آنکه گنجفه بازد. آنکه گنجفه بزند. بازی کننده با ورقهای گنجفه. و رجوع به گنجفه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ جَ رَ / رِ)
بمعنی گنجر است که غازه و سرخی زنان باشد که بر رخساره مالند. (برهان). به معنی گنجر است. (آنندراج). سرخی باشد که زنان به جهت زیبائی بر رخساره بمالند (جهانگیری). گنجاره. گنجار. گنجر. غازه. غنجاره. غلغونه. گلگونه. (فرهنگ رشیدی). غنجار. (برهان). گلاگونه. گلغوانه. (سروری). آلغونه. آلگونه. والغونه. ولغونه. سرخی. سرخاب. رجوع به هر یک از کلمات مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(حُ جُ فَ)
سرسرین که نزدیک حجبه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنجفه زدن
تصویر گنجفه زدن
گنجفه بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجفه باز
تصویر گنجفه باز
کسی که گنجفه بازی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجفه بازی
تصویر گنجفه بازی
بازی با ورقهای گنجفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجفه بازی کردن
تصویر گنجفه بازی کردن
بازی کردن با ورقهای گنجفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
دولابچه، قفسه، اشکاب، محفظه، کمد
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی ایرانی که اکنون از رواج افتاده است. در این بازی هشت دسته دوازده برگی که نود و شش ورق دارد بکار می رود. هر یک از این دسته های هشتگانه سابقا نامی بترتیب زیر داشت: غلام تاج شمشیر اشرفی (زر سرخ) چنگ برات سکه (زر سفید) قماش. هر دسته 12 برگ داشت دو تا بنام شاه و وزیر و بقیه بشماره یک تا ده شناخته میگردید. برای این بازی دستگاهی مخصوص میساختند و آنرا گنجفه مینامیدند. برگهای نود و شش گانه این دستگاه طوری ساخته میشد که هر یک از آنها بتنهایی شناخته میگردید. امروزه گنجفه دارای 52 برگ است که از چهار دسته بنام: گشنیز خشت دل سرو تشکیل میشود و هر دسته 13 برگ دارد سه تای آنها: شاه: بی بی سرباز و ده تای دیگر از ده خال تا تک خال نام دارد، نام برگهای گنجفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجره
تصویر گنجره
سرخییی که زنان بر روی مالند غازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
((گَ جِ))
اشکاف، قفسه، کمد کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجه
تصویر گنجه
کابینت، صندوق، قفسه
فرهنگ واژه فارسی سره
اشکاف، دولاب، قفسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
در خواب گنجه دیدن یا داشتن آن نشان آن است که با شخصی اعم از زن یا مرد امین و درستکار و قابل اعتماد رو به رو خواهید شد. او کسی است که می توانید به او اعتماد کنید و مالتان را به او بسپارید و آن شخص نیز مال شما را همان طور که گرفته باز می دهد. اگر گنجه را در اتاق خودتان ببینید چنین شخصی به خانه شما راه خواهد یافت و چنانچه در محل کارتان باشد از نظر شغلی به او اعتماد می کنید - منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خوک کوچک، بچه ی خک
فرهنگ گویش مازندرانی