جدول جو
جدول جو

معنی گنبدسرا - جستجوی لغت در جدول جو

گنبدسرا
(گُمْ بَ سَ)
خانه ای که گنبد داشته باشد. خانه ای که بشکل گنبد است. خانه ای که گنبدی ساخته شده:
سوی گنبدسرای غالیه فام
پیش بانوی هند شد بسلام.
نظامی (هفت پیکر ص 147).
آمد از گنبد کبود برون
شد به گنبدسرای صندل گون.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَمْ بَ قَمْ بَ)
دهی است از دهستان زاوۀ بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. سکنۀ آن 218 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ دِ سُ)
این گنبد از میان پنج بقعۀ مراغه قدیم تر است، بنایی است مربع و گنبدی مقرنس دارد که هنوز باقی است. این بقعه مرکب است از اطاقی که بر سکوی بلند قرار دارد و در میان سکو دخمه ای ساخته اند، این دخمه به هیچ وجه با اطاق بالا راهی ندارد و در آن از بیرون به جانب مشرق باز میشود. درگاه در زیر طاقی بسیار مناسب است و بر فراز آن بدنۀ پر نقش و نگاری است که اطرافش را یک کتیبۀ کوفی احاطه نموده و چهار روزن در اطراف آن دیده میشود که از داخل چون نگاه کنیم در ریشه گنبد واقع است واز خارج چون نگریم در چهار جهت دایره قرار گرفته که سقف را بر آن افراشته بودند. قسمت پایین این بنا ازسنگ و بقیه از آجر است و در میان آجر سرخ رنگ کاشی فیروزه فام به کار برده شده... اسم و القاب بانی گنبد و تاریخ انجام یافتن آن را از کتیبۀ جهت شمالی میتوان خواند. کتیبۀ ضلع شرقی و جنوبی آیات قرآنی دارد و عبارت ضلع غربی حاکی از نام سازندۀ بناست. اگرچه این کتیبه از عبدالعزیز بن محمد بن سعد نام برده و تاریخ سال و ماه و روز را ذکر میکند، ولی چون اصلاً نمیدانیم عبدالعزیز سعد کیست بدین جهت گنبد سرخ را با وجود کتیبۀ خوانایی که دارد باید عجالتاً مزار شخص مجهولی بدانیم. (از جغرافیای غرب ایران صص 240-241)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ نُ / نِ / نَ)
محلی از راه که زائر بار اول گنبد مزار امام یا امامزاده را تواند دید. (مؤلف) ، آنچه رانندگان یا شاگرد رانندگان از زائر گیرند هنگامی که به نقطه ای رسند که گنبد مزار از آنجا نمایان باشد
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان سرلۀ بخش جانکی گرمسیری شهرستان اهواز که در 53هزارگزی جنوب باختری باغ ملک، کنار راه اتومبیل رو هفتگل به گنبدلران واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 350 تن است. آب آن از رود خانه پرتو تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و کارگری شرکت نفت است. ساکنین از طایفۀ جانکی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ دِ)
دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد که در 50هزارگزی شمال باختری فریمان و 40هزارگزی شمال راه شوسۀ تهران به مشهد واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 340 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
مانند گنبد:
کشتی زرین بکف، دریای یاقوتین در او
وز حباب گنبدآسا بادبان انگیخته.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 393).
رجوع به گنبد شود
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ گَ)
سازندۀ گنبد. کسی که گنبد بنا کند:
چون چنان هفت گنبد گهری
کرد گنبدگری چنان هنری.
نظامی (هفت پیکر ص 144)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 20000 گزی شمال قصرقند، کنار راه مالرو قصرقند به چانف واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 100 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، خرما، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
بسان گنبد قبه مانند: کشتی زرین بکف دریای یاقوتین در او وز حباب گنبدآسا بادبان انگیخته. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
نام برجی در شونادشت امیری واقع در لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی