خانه ای که دارای گنبد باشد. خانه ای که به شکل گنبد باشد: همه ره پای کوبان می شد آن ماه بدینسان تا به گنبد خانه شاه. نظامی. سمیعی که در دهلیز سمع از گنبد خانه وهم و خیال صدای منادی عظمتش نتوان شنید. (مرزبان نامه ص 1)
خانه ای که دارای گنبد باشد. خانه ای که به شکل گنبد باشد: همه ره پای کوبان می شد آن ماه بدینسان تا به گنبد خانه شاه. نظامی. سمیعی که در دهلیز سمع از گنبد خانه وهم و خیال صدای منادی عظمتش نتوان شنید. (مرزبان نامه ص 1)
جای نگه داشتن گنج. (آنندراج). خزانه. مخزن. گنجینه. (ناظم الاطباء) : خزینه ها بگشاد و هرچه اندر گنج خانه او بود از زر و سیم همه بیرون آورد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). گنج خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه به وی سپرد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). سرای خدمت او گنج خانه شرف است زمین همت او آسمانۀ کیوان. فرخی. همی بگفت که با من که بس بود به سپاه به گنج خانه و پیلان آهنین دندان ؟ عنصری (دیوان ص 235). و به قلعۀ اسپهید و دیگر قلعه ها همه گنج خانه و خزینه بود. (تاریخ سیستان). در گنج خانه ازل و مخزن ابد هر دونه جوهرند ولی نام جوهرند. ناصرخسرو (دیوان ص 120). خانه دهقان چو گنج خانه بیاگند چون برز و باغ برد باد شبیخون. ناصرخسرو (دیوان ص 354). دیدم که گنج خانه غیب است پیش روی پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه. خاقانی. گنج خانه ست جان خاقانی دل به خاقان و خان نخواهدداد. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 387). گنج خانه ی هشت خلد و نه فلک دادم بدو دادۀ او چیست با من پنج خایه ی روستاست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87). سخنی کو چو روح بی عیب است خازن گنج خانه غیب است. نظامی (هفت پیکر ص 36). زآن فرومایه گوهران رستی به چنین گنج خانه پیوستی. نظامی. که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده. حافظ (دیوان چ محمد قزوینی و غنی ص 292). - گنج خانه شرع، بیت المال: چار یارش گزین به اصل و به فرع چار دیوار گنج خانه شرع. نظامی (هفت پیکر ص 8)
جای نگه داشتن گنج. (آنندراج). خزانه. مخزن. گنجینه. (ناظم الاطباء) : خزینه ها بگشاد و هرچه اندر گنج خانه او بود از زر و سیم همه بیرون آورد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). گنج خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه به وی سپرد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). سرای خدمت او گنج خانه شرف است زمین همت او آسمانۀ کیوان. فرخی. همی بگفت که با من که بس بود به سپاه به گنج خانه و پیلان آهنین دندان ؟ عنصری (دیوان ص 235). و به قلعۀ اسپهید و دیگر قلعه ها همه گنج خانه و خزینه بود. (تاریخ سیستان). در گنج خانه ازل و مخزن ابد هر دونه جوهرند ولی نام جوهرند. ناصرخسرو (دیوان ص 120). خانه دهقان چو گنج خانه بیاگند چون برز و باغ برد باد شبیخون. ناصرخسرو (دیوان ص 354). دیدم که گنج خانه غیب است پیش روی پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه. خاقانی. گنج خانه ست جان خاقانی دل به خاقان و خان نخواهدداد. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 387). گنج خانه ی هشت خلد و نُه فلک دادم بدو دادۀ او چیست با من پنج خایه ی روستاست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87). سخنی کو چو روح بی عیب است خازن گنج خانه غیب است. نظامی (هفت پیکر ص 36). زآن فرومایه گوهران رستی به چنین گنج خانه پیوستی. نظامی. که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده. حافظ (دیوان چ محمد قزوینی و غنی ص 292). - گنج خانه شرع، بیت المال: چار یارش گزین به اصل و به فرع چار دیوار گنج خانه شرع. نظامی (هفت پیکر ص 8)
زندان که ترجمه سجن است. (آنندراج). بندی خانه. زندان. محبس. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) : وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق او را به بند خانه هجران گذاشتیم. صائب (از آنندراج)
زندان که ترجمه سجن است. (آنندراج). بندی خانه. زندان. محبس. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) : وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق او را به بند خانه هجران گذاشتیم. صائب (از آنندراج)
جای سکونت جانوران و محل خواب و آسایش آنها. (آنندراج) ، گندنا. (شعوری ج 2 ص 306) (ناظم الاطباء). کراث. (ناظم الاطباء). رجوع به گندنا شود، پیاز کوهی ؟ (اشتینگاس) ، گربه زباد. (ناظم الاطباء). و رجوع به زباد شود
جای سکونت جانوران و محل خواب و آسایش آنها. (آنندراج) ، گندنا. (شعوری ج 2 ص 306) (ناظم الاطباء). کراث. (ناظم الاطباء). رجوع به گندنا شود، پیاز کوهی ؟ (اشتینگاس) ، گربه زباد. (ناظم الاطباء). و رجوع به زباد شود
دهی است از دهستان خدابنده لواز بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 26000گزی جنوب خاور گل تپه و 7000گزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 500 تن است. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، انگور، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است که در تابستان از راه خوشاب اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خدابنده لواز بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 26000گزی جنوب خاور گل تپه و 7000گزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 500 تن است. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، انگور، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است که در تابستان از راه خوشاب اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)