جدول جو
جدول جو

معنی گنبدخانه - جستجوی لغت در جدول جو

گنبدخانه
(گُمْ بَ نَ / نِ)
خانه ای که دارای گنبد باشد. خانه ای که به شکل گنبد باشد:
همه ره پای کوبان می شد آن ماه
بدینسان تا به گنبد خانه شاه.
نظامی.
سمیعی که در دهلیز سمع از گنبد خانه وهم و خیال صدای منادی عظمتش نتوان شنید. (مرزبان نامه ص 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنج خانه
تصویر گنج خانه
جای نگه داری گنج، خزانه، مخزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندخانه
تصویر بندخانه
زندان، جایی که محکومان و تبهکاران را در آنجا نگه می دارند، محبس، بندیخانه
فرهنگ فارسی عمید
(گَ نَ / نِ)
آوندی که در آن زنبوران عسل را نگاه می دارند. (ناظم الاطباء). رجوع به کندو و کندوخانه و شعوری ج 2 ورق 306 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
جای نگه داشتن گنج. (آنندراج). خزانه. مخزن. گنجینه. (ناظم الاطباء) : خزینه ها بگشاد و هرچه اندر گنج خانه او بود از زر و سیم همه بیرون آورد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). گنج خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه به وی سپرد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
سرای خدمت او گنج خانه شرف است
زمین همت او آسمانۀ کیوان.
فرخی.
همی بگفت که با من که بس بود به سپاه
به گنج خانه و پیلان آهنین دندان ؟
عنصری (دیوان ص 235).
و به قلعۀ اسپهید و دیگر قلعه ها همه گنج خانه و خزینه بود. (تاریخ سیستان).
در گنج خانه ازل و مخزن ابد
هر دونه جوهرند ولی نام جوهرند.
ناصرخسرو (دیوان ص 120).
خانه دهقان چو گنج خانه بیاگند
چون برز و باغ برد باد شبیخون.
ناصرخسرو (دیوان ص 354).
دیدم که گنج خانه غیب است پیش روی
پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه.
خاقانی.
گنج خانه ست جان خاقانی
دل به خاقان و خان نخواهدداد.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 387).
گنج خانه ی هشت خلد و نه فلک دادم بدو
دادۀ او چیست با من پنج خایه ی روستاست.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87).
سخنی کو چو روح بی عیب است
خازن گنج خانه غیب است.
نظامی (هفت پیکر ص 36).
زآن فرومایه گوهران رستی
به چنین گنج خانه پیوستی.
نظامی.
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده.
حافظ (دیوان چ محمد قزوینی و غنی ص 292).
- گنج خانه شرع، بیت المال:
چار یارش گزین به اصل و به فرع
چار دیوار گنج خانه شرع.
نظامی (هفت پیکر ص 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ)
زندان که ترجمه سجن است. (آنندراج). بندی خانه. زندان. محبس. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) :
وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق
او را به بند خانه هجران گذاشتیم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ نَ / نِ)
شاهدانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
جای سکونت جانوران و محل خواب و آسایش آنها. (آنندراج) ، گندنا. (شعوری ج 2 ص 306) (ناظم الاطباء). کراث. (ناظم الاطباء). رجوع به گندنا شود، پیاز کوهی ؟ (اشتینگاس) ، گربه زباد. (ناظم الاطباء). و رجوع به زباد شود
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ)
دهی است از دهستان خدابنده لواز بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 26000گزی جنوب خاور گل تپه و 7000گزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 500 تن است. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، انگور، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است که در تابستان از راه خوشاب اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنبد خانه
تصویر گنبد خانه
خانه ای که دارای گنبد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندوخانه
تصویر گندوخانه
کندو کندوخانه شان عسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج خانه
تصویر گنج خانه
جای نگهداشتن گنج، مخزن، خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندانه
تصویر گندانه
((گَ نَ یا نِ))
جای سکونت و آسایش جانوران
فرهنگ فارسی معین