جدول جو
جدول جو

معنی گمبل - جستجوی لغت در جدول جو

گمبل
(گُ بُ)
تنومند و فربه (لهجۀ قزوینی). چاق. فربه. کوتاه بالا (گلپایگانی)
لغت نامه دهخدا
گمبل
چاق فربه تنومند
تصویری از گمبل
تصویر گمبل
فرهنگ لغت هوشیار
گمبل
حیله و مکر، آدم پول دار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از آلات ورزش و آن میلۀ کوتاه فلزی است که در دو سر آن دو گلولۀ فلزی قرار دارد و یک جفت است و هنگام ورزش هر کدام را به یک دست می گیرند و دست ها را باز و بسته می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبل
تصویر مبل
نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دسته های چوبی و تشک و پشتی نرم، اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبل
تصویر مبل
ریزنده، تر کننده، اشک بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
نشانه، نمونه، نماد
فرهنگ فارسی عمید
(مِ بَل ل)
از ’ب ل ل’، ثابت. (اقرب الموارد). خصم مبل، سخت ثابت در خصومت. (منتهی الارب). دشمن سخت ثابت در خصومت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
گوبله. یکی از شهرهای بزرگ و نامور فینیقیه که در شمال واقع بود و یونانیان آن را بوبلس نامیده اند و اکنون شهر کوچکی است به نام جبیل (جبله). این شهر و بسیاری از شهرهای دیگر هر یک شهریار و پرستشگاه بزرگی داشته... در اینجاست که نمونۀ کهن ترین خط فینیقی پیدا شده و همین شهر در قدیم ازبرای کاغذ (پاپروس) نزد یونانیان شهرتی داشت و از اینها گذشته مرکز مهم بازرگانی میان مصر و یونان بود و آیین ستایش ادنی از آنجا به ادیان کشورهای همسایه نفوذی پیدا کرد. این شهر چنانکه از نام کهن و نو آن برمی آید، بالای پشته ای است، در کوه پایۀ لبنان در میان بطرون و جونیۀ کنونی (در شمال بندر بیروت). چون گوبله در پایۀ لبنان بوده اهمیت خاصی ازبرای بازرگانی چوبهای جنگل لبنان داشت، به ویژه چوب سدر معروف که ازبرای ساختمان مصریها به کار میرفت... پاپروسهای مصری به همین بندرگاه می رسید و از آنجا به یونان گسیل میشد... چون یونانیان لوازم نوشتن خود را از این شهر به دست می آوردند نام بیبلس (گوبله) نزد آنان به معنی کتاب گرفته شده است و واژه های بیبل (بایبل) که توراه و انجیل باشد و بیبلیوتک یعنی کتابخانه در زبانهای کنونی اروپا یادگاری است از نام شهر گوبله. در همین شهر پرستشگاه الاهۀ فینیقی بعلات و معشوق جوانش ادنی برپا بود... گوبله به واسطۀ ستایش این دو پروردگار در تاریخ ادیان اهمیتی به سزا دارد. آیین ازیریس و زنش ایزیس دو پروردگار مصری، در تحت نفوذ آیین بعلات و ادنی فینیقی بوده گوبله از هر جهت مهم است و به خصوص ازبرای موضوع ما که گفتیم کهنترین خط فینیقی از زیر خاک آن دیارآشکار شده است. در سال 1923 میلادی فرانسویان در سوریه کاوشهایی کردند و از این سرزمین تاریخی آثار بسیار گرانبها به دست آوردند، از آن جمله در شهر گوبله تابوت پادشاه اخیرم پیدا شده که دارای نوشته ای است به خط فینیقی. این نوشته نمودار کهنترین خط فینیقی است. دانشمندان فرانسه این تابوت و کتیبه را از سدۀ سیزدهم قبل از میلاد میدانند و این تاریخ متکی بر این است که از آن گور یک پاره ظرف به دست آمده که به روی آن نام رامسس دوم فرعون مصر (1292- 1225 قبل از میلاد). نوشته شده است. برخی از دانشمندان آلمانی آن را از سدۀ یازدهم و دوازدهم قبل از میلاد دانسته اند. همچنین در سال 1925 میلادی در گوبله نیم تنه پیکری پیدا شده که دارای خطی است مانند خط تابوت اخیرم و استاد دوسو آن را از سدۀ سیزدهم قبل از میلاد دانسته است. (از فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود صص 135- 138)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
گمبل. چاق و گنده. (فرهنگ نظام). کلان. فربه. تنومند
لغت نامه دهخدا
(دَ بِ)
از آلات ورزشی به صورت یک جفت وزنۀ کوچک که هر کدام را در یک دست گیرند
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در دامنه. معتدل و دارای 158 تن سکنه است. آب از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
آمله. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به آمله شود، سخت و تند گردیدن خشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(قُ بُ)
سرین. (فرهنگ نامۀ جدید رازی)
لغت نامه دهخدا
آلتی است که در ورزشهای بدنی بخصوص زیبایی اندام یکار رود و آنرا معمولا یک جفت است که هر کدام را در یک دست گرفته ضمن باز و بسته کردن دست عضلات بازو پشت بازو ساعد و کتف را تقویت میکند. یا دمبل صفحه یی دمبلی که وزن آن با اضافه کردن و کم کردن صفحات مختلف قابل تغییر است. یا دمبل قالبی دمبلی که وزن آن ثابت است و فابل کم و زیاد کردن نیست برای جثه های مختلف از 4 کیلویی تا 12 کیلویی (یک جفت) وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گومبل
تصویر گومبل
چاق فربه تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمبل
تصویر قمبل
نادرست نویسی غنبل غمبل دوسرین دولمبر (گویش نایینی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
کار سرسری سطحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امبل
تصویر امبل
آمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمبل
تصویر چمبل
قرقره دکل، کرانهای کرجی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دهنده اسباب و اثاثیه خانه از قبیل میز و صندلی و نیمکت و سایر اشیا چوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبل
تصویر مبل
((مُ))
نوعی صندلی راحت که معمولاً بزرگ و نرم و دسته دار است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبل
تصویر مبل
((مُ بِ))
ریزنده، ترکننده، اشکبار، شفا یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمبل
تصویر قمبل
((قُ بُ))
کفل، سرین، قنبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمبل
تصویر دمبل
((دَ بِ))
آلتی است که در ورزش های بدنی به خصوص زیبایی اندام به کار رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
((سَ بَ))
سنبل، کار سرسری، سطحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
نماد
فرهنگ واژه فارسی سره
رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوسفند دنبه دار
فرهنگ گویش مازندرانی
باسن، ران
فرهنگ گویش مازندرانی
قر دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
رشد مرحله ای برنج، شکم گنده، چاق، خپل، حقه
فرهنگ گویش مازندرانی
شکمو
فرهنگ گویش مازندرانی
تنبل، کودن، کاهل
فرهنگ گویش مازندرانی
چمباتمه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی