جدول جو
جدول جو

معنی گلگا - جستجوی لغت در جدول جو

گلگا
غوزه ی پنبه که در خال باز شدن باشد، گلوله شدهمچاله شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلشا
تصویر گلشا
(دخترانه)
بهترین و زیباترین گل، شاه گلها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولگا
تصویر ولگا
(دخترانه)
بلندترین رود اروپا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلسا
تصویر گلسا
(دخترانه)
مثل گل، گلسان، مانند گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلگر
تصویر گلگر
گلکار، کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند، بنا، والادگر، گل گرو
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
حکیم. دانشمند. (فرهنگ فارسی معین). بلکا. و رجوع به بلکا شود، خشمگین شدن و آزرده شدن، بی صبر شدن و بی طاقت گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ رِ)
دهی کوچک است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن. واقع در پنجاه هزارگزی باختری تنکابن. کوهستانی، سردسیر و دارای 40 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
درازترین رود اروپا (3694 کیلومتر) که در روسیه جاری است و به دریای خزر ریزد
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
نوعی از لیمو است بمقدار نارنج و چنان ترش است که اگر سر سوزنی در آن خلانند و بگذارند بعد از اندک زمانی سوزن گداخته شود. (برهان) (انجمن آرا) (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ)
گله کردن: گلگیهات بسرم، عروسی پسرم. رجوع به گله گی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ)
دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 6000گزی شمال خاوری ساری و 4000گزی شمال راه شوسۀ ساری به بهشهر. هوای آن معتدل و دارای 405 تن سکنه است. آب آن ازچشمۀ بزرگ و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. از دو محل بالاو پائین تشکیل شده است معصوم زاده ای به نام امامزاده محمد درویش دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نقل و نبات و میوه های خشک، (برهان)، آجیل، قاقا (در زبان اطفال)، قاقالی لی (در زبان اطفال) :
در کنارش نه آن زمان گاگا
تا شود سرخ چهره اش چو لکا،
سنائی غزنوی (رشیدی، از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
فراوردۀ درخت بلوط. (درختان جنگلی ایران تألیف ثابتی ص 210). یکی از محصولات بلوط. قلقات. قلقاف. رجوع به بلوط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلگی
تصویر گلگی
گله کردن شکایت
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی باز کودک کسی که در سالمندی کار های بچگانه انجام می دهد خوردنی از نقل و نبات و میوه های خشک قاقا قاقالی (کودکان) : در کنارش نه آن زمان گاگا تا شود سرخ چهره اش چولکا. (حدیقه سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلگا
تصویر آلگا
فرانسوی جلبک از رستنی های آبی
فرهنگ لغت هوشیار
اجسام کروی شکلی بقطر 10 تا 12 میلیمتر که دارای برجستگیهای متعدد است و بر اثر گزش حشره مخصوصی بنام سینیپس کالائه تینکتوریائه بر روی جوانه های درخت بلوط ظاهر میشود و آنها را بنامهای مازو مازوج برارمازو برارمازی قلقات گلوان زشگه کره خرنوک یا سه چک مازورو سکانیز مینامند. این اجسام دارای تانن بسیار هستند و بعنوان قابض قوی در پزشکی بکار میروند و بعلاوه در صنعت جهت تهیه مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در دباغی مورد استفاده قرار میگیرند. اجسام مزبور محل رشد تخمهای حشره مذکور در فوق اند و پس از آنکه تخمها تبدیل به حشره کامل شوند گلگاو را سوراخ میکنند و از آن خارج میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلگا
تصویر بلگا
حکیم دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلگا
تصویر آلگا
جلبک
فرهنگ واژه فارسی سره
مسری سرایت کننده
فرهنگ گویش مازندرانی
پدر پدربزرگ، لقب بسیار محترمانه برای افراد محبوب و دوست
فرهنگ گویش مازندرانی
طایفه ای درمنطقه ی سوادکوه، نامی برای گاو، نام قلعه ای قدیمی که ویرانه های آن در دهکده ی بالا واز ناییج.، گوسفندی کبود مایل به قرمز
فرهنگ گویش مازندرانی
درحین، هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا اسب با پاهای سفید و بدنی سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه پنبه، صورت فلکی پروین
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی واقع در منطقه ی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
راه آب، محل ورود آب به آب راه، گلوی هر چیزی، نام روستایی
فرهنگ گویش مازندرانی
انباری با سقف کوتاه درگوشه ی ایوان خانه ی روستایی که در بهار
فرهنگ گویش مازندرانی
برادر، سوغات برای بچه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
دستگاهی برای جدا کردن شیره ی نیشکر
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای متروک دهستان دوهزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی