جدول جو
جدول جو

معنی گلورد - جستجوی لغت در جدول جو

گلورد
(گِ وَ)
دهی است از دهستان گلیجان بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 23000گزی جنوب ساری، کنار رود خانه تجن. دارای 275 تن سکنه و هوای آن معتدل است. آب آن از رود خانه تجن و درۀ محلی و محصول آن غلات، مرکبات، برنج، پنبه و عسل است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های نخی و ابریشمی است. راه مالرو دارد. گله داران در تابستان به ییلاق برنت سوادکوه میروند. زراعت برنج کنار رود خانه تجن معمول است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گلورد
از توابع چهاردانگه ی هزار جریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلوند
تصویر گلوند
آنچه به رسم تحفه و هدیه به جایی بفرستند، چیزهای خوردنی از قبیل انجیر و مغز گردو و امثال آن ها که به نخ کشیده باشند، برای مثال خواجۀ ما ز بهر گنده پسر / کرد از خایۀ شتر گلوند (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(گِ گِ)
ده مخروبه ای است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در سه هزارگزی جنوب امام، سر راه عمومی دیلمان، کوهستانی و سردسیر، دارای 150 تن سکنه، آب آن از چشمه سار، محصول آنجا غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، زبان سکنۀ این قریه با دیگر قراء سمام فرق دارد و به لهجۀ خاصی تکلم می کنند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام کرسی بخش پیرنۀ علیا، ولایت بان یر به فرانسه، دارای راه آهن و 10651 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکز بخش وکلوز از ناحیۀ آپت (در فرانسه) که 1080 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 72 هزارگزی جنوب باختر معلم کلایه و 38 هزارگزی راه شوسه، در کوهستان واقع و سردسیر است، سکنۀ آن 71 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، عده کمی از تیره کماسی طایفۀ غیاثوند در این قریه ساکن هستند و تغییر محل نمی دهند، راه به هر طرف مالروو صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار واقع در 35000گزی جنوب خاوری شهسوار و 2000هزارگزی راه شوسۀ شهسوار به چالوس. دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَ ؟)
ناحیه ای از هزارجریب دودانگه. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 122)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ دَ)
درد گلو. ناراحتی در گلو:
گلودرد آفاق را از عیار
لعابی زجاجی دهد روزگار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَلْ وَ)
مرسله را گویند یعنی هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بجایی فرستند، چیزی باشد که آنرا مانند گلوبند از جوز و انجیر سازند و بجایی فرستند. آنرا گلونده نیز گویند. (از برهان) (آنندراج) :
خواجۀ ما، ز بهر گنده پسر
ساخت از خایۀ شتر، گلوند.
طیان.
تحفۀ دوستانت را گردون
از مه و مهر ساخته گلوند.
شمس فخری (معیار جمالی)
لغت نامه دهخدا
(گِلْ یِ)
دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10500گزی شمال باختری آمل و 3000گزی باختر راه شوسۀ آمل به محمدآباد واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 340 تن است. آب آنجا از چشمۀ چائوسر و فاضلاب دارابکلا تأمین میشود. محصول آن برنج، کنف، حبوبات، پنبه و مختصر غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ وَ زِ)
دهی است از دهستان بخش سوادکوه شهرستان شاهی که دارای 390 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود محلی و محصول عمده اش برنج و غله و صنایع دستی زنان بافتن شال و کرباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(طَ کَ)
دهی است از دهستان بازفت بخش ارول شهرستان شهرکرد، در 65هزارگزی شمال باختری ارول متصل براه عمومی مالرو. کوهستانی، جنگل بلوط و معتدل. 123 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات و پشم و روغن. شغل اهالی زراعت وگله داری و راه آن مالرو است. سکنه عشایر قشلاق در اطراف دزفول و مالامیر. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ)
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سیرجان. این دهستان در شرق سعیدآباد واقع است و حدود آن بدین شرح است: از شمال به دهستان کوه پنج، از مشرق به دهستان گوغر، از جنوب به دهستان خبر، از مغرب به دهستان حومه سعیدآباد. آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده آن حبوب، لبنیات، غلات، کرک، پشم، روغن و کتیرا است. این دهستان از 60 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 2918 تن است. مرکز دهستان قریۀ بلورد و قرای مهم آن عبارتند از: تنگوئیه، تکیه، گلناآباد، چنارکف، حشون و اسطور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
مرکز دهستان بلورد، بخش مرکزی شهرستان سیرجان. سکنۀ آن 180 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوب است. ساکنان این ده از طایفۀ بچاقچی هستند ومزارع علی آباد، نصرآباد، زمزج جزء این ده هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ)
دهی است از دهستان پی رجه سورتیجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 48000گزی شمال کیاسر و 24000گزی بهشهر. هوای آن معتدل و دارای 450 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، ارزن و عسل است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلوند
تصویر گلوند
مرسله را گویند، یعنی هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بجائی فرستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوند
تصویر گلوند
((گَ وَ))
گلوبند، هر چیز که به طریق تحفه و هدیه به کسی فرستند، مرسله، گلوبند مانندی از گردو و انجیر که آن را به هدیه فرستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلودرد
تصویر گلودرد
آنژین
فرهنگ واژه فارسی سره
از روستاهای بلوک خانقاپی واقع در راستوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل، از توابع دهستان گیل خوران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی