جدول جو
جدول جو

معنی گلناآباد - جستجوی لغت در جدول جو

گلناآباد(گُ)
ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 90000 گزی خاور سعیدآباد، سر راه مالرو گوغر به تکیه. دارای 25 تن سکنه است. مزارع کهن هرمز، شاه آباد، کندجوغن، موسرخ، محمدیه و مردوئیه جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیه که در 12هزارگزی شمال باختری آن شهرستان و 1هزارگزی شمال راه ارابه رو ارومیه به موانا واقع است. منطقه ای جلگه ای، معتدل، مالاریائی و سکنۀ آن 420 تن است که بترکی سخن گویندو از مذهب شیعه پیروی کنند. آب آن از روضه چای تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون، چغندر، انگور، حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی و جوراب بافی است. راه آن ارابه رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
دهی است از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 29هزارگزی جنوب باختری بستان آباد و 26هزارگزی راه شوسۀ میانه به بستان آباد. هوای آن سرد و دارای 150 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ کَ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 40هزارگزی شمال باختری فریمان. هوای آن معتدل و دارای 103 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل اهالی زراعت و و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 76 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرواست. مزارع لجن آباد بالا و پایین و کلاته نو و سنگ سفید جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَمْ)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. واقع در 36000 گزی جنوب ساردوئیه و 14000 گزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 12 تن است. ساکنان از طایفۀ کوهستانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل که در 30 کیلومتری شمال شرقی اردبیل واقع است، کوهستانی و معتدل است، تعداد سکنه اش 953تن است، آبش از رودخانه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ نِ)
شهری است از بلاد بین نیریز و داراب و فسا (در جنوب شهر خیر و شمال شرقی فسا و جنوب غربی نیریز) معرب آن جشناباد است. (تاریخ مغول ص 381)
لغت نامه دهخدا
(گُ دِ)
دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد، واقع در 16هزارگزی باختر الشتر و دوهزارگزی خاور اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀ یوسف وند و قسمتی چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 11000گزی جنوب خاور مرزبانی و 1000گزی فیروزآباد واقعشده است. هوای آن سرد و سکنه اش 575 تن است. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات، توتون، چغندرقند، پنبه و مختصر میوجات و شغل مردان زراعت و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم، گلیم بافی و راه آن مالرو است. در فصل خشکی از کالیان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
شهر گناباد که نام سابق آن جونمید بوده در 286هزارگزی مشهد و 212هزارگزی بیرجند، در سر سه راهی زاهدان و مشهد و یزد واقع شده و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول 58 درجه و 41 دقیقه، عرض 34 درجه و 21 دقیقه. بطوری که آثارو علائم نشان میدهد گناباد یکی از شهرهای قدیمی است که در زمان سلاطین هخامنشی ایجاد شده، برای اثبات مدعا قرائنی وجود دارد، از قبیل قبر پیران ویسه قلعۀ فرود و قلعۀ رستم و قریۀ معروف پشنگ که در اصطلاح محلی معروفند. این شهر با وجود اینکه در سر راه تجارتی زاهدان به یزد قرار گرفته ترقی قابل ملاحظه ای نکرده است. جز یک خیابان شمالی جنوبی جدیدالاحداث، بقیۀ معابر تغییراتی نکرده است. زندگانی آنان نیز بطور ساده و مانند دهاتی ها انجام میگیرد. این شهر دارای قریب 7333 تن جمعیت، 104 باب مغازه مختلف، یک بیمارستان 30تختخوابی و بهداری، یک دبیرستان و دو دبستان می باشد. آب مشروبی شهر از دو رشته قنات که از براکوه بطرف شهر کشیده شده و عمق آنها به 350 الی 400 گز میرسد وآب آنها هیچ وقت رو به نقصان نمی گذارد تأمین می شود. از آثار تاریخی آن مسجدجامع است که مربوط به قرن هفتم هجری است و کتیبه هائی بخط کوفی در آن نوشته شده است. در 30هزارگزی جنوب باختری آن نیز محلی است به نام ارک فرود که در بالای ارتفاعات واقع شده است. مطلعین محل اظهار میدارند که در زیر این کوه، غاری وجود دارد که دو مدخل خاوری و باختری دارد، لیکن تاکنون کسی موفق نشده به داخل آن برود. دیگر از آثار تاریخی گناباد قبر پیران ویسه است که در بالای ارتفاعات مجاورزیبد می باشد. در ارک فرود آبشارهای متعددی وجود دارد که ارتفاع آنها تا چهل گز میرسد و در موقع فراوانی آب، تماشائی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ویران شده، خراب شده، (ناظم الاطباء)، مقابل کلمه آباد، بایر، خراب، ویران، ویرانه: تخریب، ناآباد کردن چیزی را، خربه، جای ویران و ناآباد، اخربه ، ناآباد گردانید او را، (منتهی الارب)، و رجوع به آباد شود
لغت نامه دهخدا
خراب، مخروبه، نامجهز، ویران، ویرانه
متضاد: آبادان معمور
فرهنگ واژه مترادف متضاد