جدول جو
جدول جو

معنی گلقند - جستجوی لغت در جدول جو

گلقند
(گُ قَ)
نام اصلی گلشکری که در آفتاب تربیت یافته باشد نه بر آتش. و آنرا گلشکر و گلنگبین نیز گویند. (میزان الادویه ص 357). مربای گل سرخ که با قند ساخته باشند. (ناظم الاطباء) :
قرص لیموی و گوارشت لطیف عنبر
گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار.
بسحاق اطعمه.
و رجوع به گلشکر و گل انگبین و گلنگبین شود، کنایه از لب معشوق. (غیاث) (آنندراج) :
طرب فزایی گلقند نکته پردازش
سرور مرغ چمن بر پر مگس بندد.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل قند
تصویر گل قند
گل شکر، معجونی از گلبرگ های گل سرخ و شکر یا قند که در قدیم به عنوان مسهل به کار می رفت، گل قند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوند
تصویر گلوند
آنچه به رسم تحفه و هدیه به جایی بفرستند، چیزهای خوردنی از قبیل انجیر و مغز گردو و امثال آن ها که به نخ کشیده باشند، برای مثال خواجۀ ما ز بهر گنده پسر / کرد از خایۀ شتر گلوند (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ قَ دِ)
همان گلقند اصل است که با آفتاب تربیت یافته باشد نه با آتش:
دی با طبیب گفتم احوال ضعف خود را
از لعل یار فرمود گلقند آفتابی.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
گلقند آفتابی تو خردلی بچند.
و رجوع به گلقند و گلقند اصل شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور واقعدر 15هزارگزی فدیشه. هوای آن معتدل و دارای 385 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی آنان قالیبافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ دَ رَ قِ)
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 12000گزی باختر رامیان، کنار راه شوسۀ رامیان به گرگان. هوای آن معتدل و دارای 240 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن برنج، غلات، توتون، سیگار و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان بافتن شال، کرباس و پارچه های ابریشمی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گَلْ وَ)
مرسله را گویند یعنی هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بجایی فرستند، چیزی باشد که آنرا مانند گلوبند از جوز و انجیر سازند و بجایی فرستند. آنرا گلونده نیز گویند. (از برهان) (آنندراج) :
خواجۀ ما، ز بهر گنده پسر
ساخت از خایۀ شتر، گلوند.
طیان.
تحفۀ دوستانت را گردون
از مه و مهر ساخته گلوند.
شمس فخری (معیار جمالی)
لغت نامه دهخدا
(گُ غَ)
بمعنی گلغنده است. (جهانگیری). رجوع به گلغنده شود
لغت نامه دهخدا
(دِ قَ)
دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. با 527 تن سکنه. آب آن از قنات، و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
صبغی است اساکفه را. (اقرب الموادر). زاج سرخ را گویند. و بعضی زاج کبود را گفته اند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). ماده ای است بین شب و زاج. رجوع به نخبه الدهر دمشقی ص 80 شود. زاج سبز. (تحفۀ حکیم مؤمن). نوعی از زاج است به رنگ سبز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 22 الف). رجوع به قلقنت و قلقطار شود
لغت نامه دهخدا
(گُ قَ دِ اَ)
گلشکر که در آفتاب تربیت یافته باشد نه بر آتش. (الفاظ الادویه). رجوع به گلقند آفتابی شود
لغت نامه دهخدا
نوعی مربا که از برگهای گل سرخ و شکر (یا قند) در آفتاب پرورش دهند و آن بمنظور تقویت و لینت مزاج تجویز میشده گلشکر گلنگبین: قرص لیموی و گوارشت لطیف عنبر گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار. (بسحاق اطعمه)، (استعاره) لب معشوق: طرب فزایی گلقند نکته پردازش سرور مرغ چمن بر پر مگس بندد. (ملاطغرا)
فرهنگ لغت هوشیار
باغبان: همچو گلبندی که تا افتد گلی بندد بجا داغ دیگر می نهم یک داغ چون بهتر کنم. (نظام دست غیب)، نوعی پارچه ابریشمین رنگین
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوند
تصویر گلوند
مرسله را گویند، یعنی هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بجائی فرستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقند
تصویر قلقند
لاتینی تازی گشته زاگ سرخ زاگ کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوند
تصویر گلوند
((گَ وَ))
گلوبند، هر چیز که به طریق تحفه و هدیه به کسی فرستند، مرسله، گلوبند مانندی از گردو و انجیر که آن را به هدیه فرستند
فرهنگ فارسی معین
((~. قَ))
نوعی مربا که از برگ های گل سرخ و شکر (یا قند) در آفتاب پرورش دهند و آن به منظور تقویت و لینت مزاج تجویز می شده، گلشکر، گلنگبین
فرهنگ فارسی معین
گلند
فرهنگ گویش مازندرانی