جدول جو
جدول جو

معنی گلغر - جستجوی لغت در جدول جو

گلغر
غنچۀ گل
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، پت، تبت، تبد، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک
تصویری از گلغر
تصویر گلغر
فرهنگ فارسی عمید
گلغر
(گُغَ)
پشم نرمی باشد که از بن موی بز به شانه برآرند و از آن شال بافند. (الفاظ الادویه) (برهان) (آنندراج). آن موی را کرک و کلک و تبت و تبد، نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (جهانگیری) :
نه از شالبافان این روزگارم
که گلغر ندانند باز از بریشم.
نزاری قهستانی (از (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گلغر
(گِ غَ)
مرکّب از: گل (به کسر، + غر گر، پسوند شغل)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بنّا و گلکار. (برهان)، گل گر. رجوع به گلکار و گل گر شود
لغت نامه دهخدا
گلغر
بنا گل کار. پشم نرمی که از بن موی بز بوسیله شانه برآورند و از آن شال بافند کرک: کلک: نه از شال بافان این روزگارم که گلغر ندانند باز از بریشم. (نزاری قهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
گلغر
((گُ غَ))
کرک، پشم نرم
تصویری از گلغر
تصویر گلغر
فرهنگ فارسی معین
گلغر
((گِ غَ))
گل گر، بنا، گل کار
تصویری از گلغر
تصویر گلغر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلبر
تصویر گلبر
(دخترانه)
آنکه سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلسر
تصویر گلسر
(دخترانه)
آنکه سر و رویی چون گل دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلگر
تصویر گلگر
گلکار، کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند، بنا، والادگر، گل گرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلر
تصویر گلر
دروازه بان، ورزشکاری که درون دروازه ایستاده و از ورود توپ به آن جلوگیری می کند، نگهبان دروازه، پاسبان در شهر یا در قلعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلمر
تصویر گلمر
نام گلی، برای مثال از آن گلمر که دل بردوزد آن هم / ز هر تن لاله رست و ارغوان هم (امیرخسرو- مجمع الفرس - گلمر)، نوعی پیکان تیر
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با برگ های بزرگ و بریده و ساقه های میان تهی که جوانه های برگ و شکوفه های آن خوش بو است
فرهنگ فارسی عمید
(بُ غُ)
مخفف بلغور است که گندم پختۀ دلیده کرده باشد. آش گندم. (شرفنامۀ منیری). شایدلهجه ای عامیانه در بلغور است. رجوع به بلغور شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 62هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 14هزارگزی باختری راه شوسۀ شاه زندیه به ازنا. هوای آن معتدل و دارای 356 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، چغندر و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِ دِ)
دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر واقع در 17هزارگزی باختر هریس و 11هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای 549 تن سکنه است. آب آن از چشمه ومحصول آن غلات، حبوبات و سردرختی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ غُ)
جد سلغریان یا اتابکان فارس (قرن 5 هجری) و رئیس یکدسته از ترکمانان قبچاق بود، که با طایفۀ خود به خراسان کوچ کرد، و پس از یک دوره تاخت و تاز بخدمت طغرل بیک پیوست و نزد او رتبۀ حاجبی یافت. سنقر بن مودود مؤسس سلغریان نوادۀ اوست. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ غُ)
نام قبیله ای است از ترکان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ غَ)
پشم بسیار نرم راگویند. (برهان) (آنندراج). قسمتی از پشم و کرک بسیار نرم. (آنندراج). گلغر. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به گلغر شود. (منتهی الارب). نوعی از هیزم و هیمۀ سوختن هم هست. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار واقع در 35000گزی جنوب خاوری شهسوار و 2000هزارگزی راه شوسۀ شهسوار به چالوس. دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ مَ)
نام گلی است بغایت خوشبو. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) :
ز سوری کآن نه کم بود از کتاره
جگر میشد چو سوری پاره پاره
از آن گلمر که دل برد و روان هم
ز هر تن لاله رست و ارغوان هم.
امیرخسرو (از جهانگیری).
، نام نوعی از پیکان تیر. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) :
گشت رعنایان بود در زیر بید و پای گل
بوستان شیرمردان برگ بید و گلمر است.
امیرخسرو (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(بُ غُ)
شهری است صقالبه را بسمت شمال، بسیار سردسیر که عامه آن را بلغار گویند. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به بلغار و بلغارستان شود، شکلک، و بازخمانیدنی است از ابوالفرج. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج
نامت فرخج و کنیت ملعون بلفرخج.
لبیبی
لغت نامه دهخدا
(غِ)
یکی از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان. این دهستان در شمال باختری بافت واقع و حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به دهستان بلورد و کوه پنج، از خاور به دهستان گیسکان، از جنوب به دهستان فتح آباد و از باختر به دهستان بلورد. موقعیت آن کوهستانی و هوای آن سرد و محصول عمده آن غلات و حبوبات و لبنیات و شغل سکنه زراعت و گله داری است. این دهستان از 34 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 7500 تن است. مرکز دهستان قریۀ گوغر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام رودی به کرمان که از کوهستان چهار گنبد سیرجان جاری است و با رشته ای از آبهای کوه شاه می آمیزد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ کَتَ / تِ)
دهی است از دهستان بیدشهر بخش جویم شهرستان لار، واقع در 54هزارگزی جنوب جویم و شمال کوه بوسار. هوای آن گرم و 295 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم و چادرشب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
در تداول فوتبالیستها دروازه بان را گویند
لغت نامه دهخدا
تصویری از لغر
تصویر لغر
سخن سربسته و مشکل، چیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلر
تصویر گلر
دروازه بان (در بازی فوتبال)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و دارای برخی گونه های پایا نیز میباشد. این گیاه در همه اماکن کوهستانی معتدل نیمکره شمالی میروید و در ایران نیز فراوان است. ساقه های آن ضخیم است و دارای برگهای پهن میباشد. گلهایش زرد رنگند. میوه های گلپر پس از رسیدن بشکل فلسهای نازکی میباشند که دانه کم ضخامتی را در بردارند و آنها را کوبیده و بعنوان چاشنی خوشبو و تا حدی تند برای برخی خوراکیها (باقلای جوشیده و سیب زمینی جوشیده) بکار میبرند. از ساقه های آن ترشی گلپر میسازند و برگهای آنرا جهت خوشبو کردن برخی مشروبات الکلی استعمال میکنند گل پر کوله پر گیاه حلتیت طیب انجدان طیب انجدان سفید اسفندلیون
فرهنگ لغت هوشیار
گلی است خوشبوی: ازان گلمر که دل برد و روان هم زهر بن لاله است و ارغوان هم. (امیر خسرو) توضیح هویت این گل شناخته نشد، نوعی از پیکان تیر: گشت رعنایان بود در زیر بیدو روی گل بوستان شیر مردان برگ بید و گلمر است. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز در هم شکسته و در هم کوفته عموما، گندم و جو نیم پخته که آنرا در آسیا انداخته شکسته باشند خصوصا، آشی که از گندم مذکور پزند، سخنان بزرگ حرفهای قلمبه
فرهنگ لغت هوشیار
((گُ پَ))
گیاهی دو ساله از تیره چتریان. این گیاه ساقه های ضخیم و برگ های بزرگ دارد و از برگ ها و جوانه ها و دانه های آن جهت ادویه استفاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلر
تصویر گلر
((گُ لِ))
دروازه بان در بازی هایی که دارای دروازه است
فرهنگ فارسی معین
نوعی گیاه که با الیاف آن حصیر بافند
فرهنگ گویش مازندرانی