جدول جو
جدول جو

معنی گلسون - جستجوی لغت در جدول جو

گلسون
(گُ)
تور ابریشمی که زنان گیسوان خود را در آن گذارند. (شعوری ج 2 ورق 323)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلگون
تصویر گلگون
(دخترانه)
به رنگ گل سرخ، سرخ، نام اسب گودرز، پهلوان ایرانی، نام اسب لهراسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلسان
تصویر گلسان
(دخترانه)
گلسا، مانند گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلگون
تصویر گلگون
سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملسون
تصویر ملسون
کذاب، دروغ گو، خوش صحبت، شیرین زبان
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دروغ گوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کذاب. (از اقرب الموارد) (محیط المحیط) : به نزدیک ارباب براعت به زبان شناعت ملسون نشوم. (المعجم چ دانشگاه ص 20) ، در لسان گوید: رجل ملسون، مرد شیرین زبان دور از کردار. (از اقرب الموارد) ، زبان بریده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
کلوخ. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ارداک شهرستان مشهد واقع در 24هزارگزی شمال باختری مشهد و 3هزارگزی شمال راه شوسۀ عمومی مشهد به قوچان. هوای آن معتدل و دارای 37 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گل فارسی: گل را انواع بسیار است، سرخ و سفید و سرخی که به سفیدی گراید و آن آن است که او را گلگون گویند و در عراق آنرا گل فارسی گویند. (فلاحت نامه)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مخفف انگلیون. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نوعی از اقمشۀ هفت رنگ باشد، چنانکه هر هفت رنگ را در آن توان دید و آنرا بوقلمون هم میگویند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
مرغی از مرغان دریایی که رنگش به سبزی و کبودی زند و به کلنگ ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملسون
تصویر ملسون
دروغگوی، زبان بریده دروغگو، زبان بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلهون
تصویر گلهون
کلوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلگون
تصویر گلگون
سرخرنگ، برنگ گل سرخ، با آب و رنگ، زیبا، قشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملسون
تصویر ملسون
((مَ))
دروغگو، زبان بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلگون
تصویر گلگون
سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلیون
تصویر گلیون
((گَ))
بوقلمون، نوعی پارچه هفت رنگ
فرهنگ فارسی معین
سرخ، گلرنگ، گل فام، گلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مکانی بین راه لفور به آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ولوپی واقع در منطقه ی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که پیوسته بزاق از دهانش روان باشد
فرهنگ گویش مازندرانی