جدول جو
جدول جو

معنی گلسا - جستجوی لغت در جدول جو

گلسا
(دخترانه)
مثل گل، گلسان، مانند گل
تصویری از گلسا
تصویر گلسا
فرهنگ نامهای ایرانی
گلسا
مسری سرایت کننده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلسان
تصویر گلسان
(دخترانه)
گلسا، مانند گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از السا
تصویر السا
(دخترانه)
نان خواه، دانه ای خوشبو که بر روی خمیر نان می پاشند و در درمان نیش عقرب مفید است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلشا
تصویر گلشا
(دخترانه)
بهترین و زیباترین گل، شاه گلها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلسر
تصویر گلسر
(دخترانه)
آنکه سر و رویی چون گل دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلست
تصویر گلست
گرست، بسیار مست، سیاه مست
فرهنگ فارسی عمید
(گُسَ)
دهی است از دهستان زاوۀ بخش حومه شهرستان تربت حیدریه واقع در 30هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه و 9هزارگزی شمال راه شوسۀ عمومی باخرز به خواف. هوای آن معتدل و دارای 432 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالیچه و چادر بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
طناب و یا چوبی که بر آن چی__زی آویزان می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ نِ)
خدای علم و ادبیات به عقیدۀ هندوان، که دارای سری چون سر فیل است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دیه های لنگا در مازندران، (از استرآباد و مازندران رابینو ص 143بخش فارس)
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ)
دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 6000گزی شمال خاوری ساری و 4000گزی شمال راه شوسۀ ساری به بهشهر. هوای آن معتدل و دارای 405 تن سکنه است. آب آن ازچشمۀ بزرگ و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. از دو محل بالاو پائین تشکیل شده است معصوم زاده ای به نام امامزاده محمد درویش دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ)
خرست. گرست. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سیاه مست و بعربی طافح خوانند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
چشمۀ... عوام آن را ’گل چشمه’ میگویند. دولتشاه سمرقندی مینویسد: و به عنایت الهی چند وقت است تا همت عالی بر خیبری گماشته که آب چشمه گل ’گلسب’ را که از مشاهیر عیون خراسان است و از منزهات جهان و در اعلی ولایت طوس واقع است... رجوع به مقدمۀ مجالس النفائس ص یدویه و یو شود. در تداول مردم مشهد آنرا گیلاس خوانند. و رجوع به چشمۀ گلسب و چشمۀ گیلاس و مطلعالشمس از ص 176 به بعد شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
اسم صنفی از صدف کوچک است. طلیسا. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(.اَ)
تخمی است که به روی نان پاشند و آنرا نان خواه نامند. (هفت قلزم) (از برهان قاطع) (آنندراج). ساسم. (از برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلست
تصویر گلست
سیاه مست طافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلسا
تصویر جلسا
جمع جلیس همنشینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلسازی
تصویر گلسازی
هنر یا فن ساختن گل از پارچه، پلاستیک، کاغذ یا مواد دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلسا
تصویر جلسا
((جُ لَ))
جمع جلیس، همنشینان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلست
تصویر گلست
((گَ لَ))
سیاه مست
فرهنگ فارسی معین
واگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی واقع در منطقه ی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه ی پنبه که در خال باز شدن باشد، گلوله شدهمچاله شده
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه پنبه، صورت فلکی پروین
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که پیوسته بزاق از دهانش روان باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا اسب با پاهای سفید و بدنی سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
بزاق دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
طایفه ای درمنطقه ی سوادکوه، نامی برای گاو، نام قلعه ای قدیمی که ویرانه های آن در دهکده ی بالا واز ناییج.، گوسفندی کبود مایل به قرمز
فرهنگ گویش مازندرانی
راه آب، محل ورود آب به آب راه، گلوی هر چیزی، نام روستایی
فرهنگ گویش مازندرانی