جدول جو
جدول جو

معنی گلزار - جستجوی لغت در جدول جو

گلزار
(دخترانه)
گلستان، جای پرگل، گلستان
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
فرهنگ نامهای ایرانی
گلزار
جایی که گل بسیار روییده باشد، گلستان
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
فرهنگ فارسی عمید
گلزار
زمینی که در آن گل بسیار باشد، جای پر گل و لای
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
فرهنگ فارسی عمید
گلزار
(گِ)
جای بسیار گل. گلناک. رزغه. (منتهی الارب). مطین. (مهذب الاسماء) (دهار) :
همچنان کز نم هوا به بهار
شوره گلزار و باغ گلزار است.
ناصرخسرو.
چه بودت گرنه دیوت راه گم کرد
که بی موزه درون رفتی به گلزار.
ناصرخسرو.
و گفت به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده، چنانکه پای مرد به گلزار فروشود، پای من به عشق فرومیشد. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
گلزار
(گُ)
مرکّب از: گل + زار = سار، پسوند مکان، رجوع به دارمستتر شود. کردی گولزار. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، گلستان. (برهان) (آنندراج)، گلشن. (صحاح الفرس)، لفظ زار در کلمه گلزار از عالم لاله زار و کشت زار برای کثرت و ظرفیت می آید. (غیاث) :
خروشان بلبلان در صحن گلزار
بوقت صبحدم بر لحن گلزار.
زراتشت بهرام پژدو (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)،
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز گلزار برخاست بانگ چکاو.
فردوسی.
بهار تازه اگر داردی بنفشه و گل
ترا دو زلف بنفشه ست و هر دو رخ گلزار.
فرخی.
دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن
با طرفه نگاری چو گل تازه به گلزار.
فرخی.
تا وقت بهار آید هر وقت بهاری
از گل چو دو رخسار بتان گردد گلزار.
فرخی.
گل بیند چندان و بهمن بیند چندان
چندانکه به گلزار ندیده ست و سمنزار.
منوچهری.
با ملک چه کار است فلان را و فلان را
خرس از در گلشن نه و خوک از در گلزار.
منوچهری.
چون نکو ننگری که چرخ به روز
همچو نیل است و شب چو گلزار است.
ناصرخسرو.
رازدار است کنون بلبل تا یکچند
زاغ زار آید و او زی گلزار آید.
ناصرخسرو.
روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد.
خیام.
بدم چو بلبل و آنان به پیش دیدۀ من
بدند همچو گل نوشکفته وگلزار.
جمال الدین عبدالرزاق.
مجلس گلزار داشت منبری از شاخ سرو
بلبل کآن دید کرد زمزمۀ بیکران.
خاقانی.
حفت النار همه راه بهشت آمد خار
پس خارستان گلزار تمنا بینند.
خاقانی.
چو گردد باغبان خفته بیدار
به باغ اندر نه گل بیند نه گلزار.
نظامی.
بهار فریدون و گلزارجم
به باد خزان گشته گلزار غم.
نظامی.
تلخ از شیرین لبان خوش میشود
خار از گلزار دلکش میشود.
مولوی.
کآن فلان خواجه چه شد حالش چه گشت
همچنانکه جوشد از گلزار کشت.
مولوی.
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی.
سعدی (طیبات)،
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یکبار برآمد.
سعدی (طیبات)،
آمد گه آن که بوی گلزار
منسوخ کند گلاب عطار.
سعدی (طیبات)،
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ.
زین خوش رقم که بر گل رخسار می کشی
خط بر صحیفۀ گل و گلزار می کشی.
حافظ.
دل خوش یاد می آرد ز گلزار
چو دل خوش نیست گل خار است و مسمار.
وحشی.
باز بعد از دو سه روزی که به گلزار شکفت
بهر یک مشت زر از باغ رود در بازار.
قاآنی
نام لحنی است در موسیقی. (برهان) (جهانگیری). نام نوایی است. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) :
خروشان بلبلان در صحن گلزار
به وقت صبحدم با لحن گلزار.
زراتشت بهرام پژدو
لغت نامه دهخدا
گلزار
(گُ رِ)
دهی است از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند واقع در 8هزارگزی شمال مرند و 2هزارگزی راه آهن جلفا - مرند. هوای آن معتدل و دارای 120 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گلزار
جائی که گل بسیار روئیده باشد، گلستان
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
فرهنگ لغت هوشیار
گلزار
نام لحنی در موسیقی، جای گل بسیار
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
فرهنگ فارسی معین
گلزار
گلستان، گلشن، لاله زار
متضاد: گلخن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلیار
تصویر گلیار
(دخترانه)
یار و همنشین گل، نام روستایی در نزدیکی مهاباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
(دخترانه)
گل انار، شکوفه انار، گل درخت انار که سرخ رنگ است، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلزاد
تصویر گلزاد
(دخترانه)
زائیده گل، زاده گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند، بنا، والادگر، گل گرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلهار
تصویر گلهار
گیاهی شبیه نیلوفر، دارای برگ های پهن و گل های درشت سرخ و سفید و خوش بو که میان گل های آن تخم های ریز قرار دارد و بیشتر در تالاب ها می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
گل انار، نارخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
کسی که کارش کاشتن گل است، باغبان، رنگرز
فرهنگ فارسی عمید
دهی است ازدهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 90 هزارگزی شمال باختری درمیان و 12 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان کوهستانی، معتدل، دارای 1739 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شلغم، لبنیات، تریاک، شغل اهالی زراعت، مال داری، راه آن مالرو است، تابستان از میان کوه اتومبیل میتوان برد، دارای دبستان است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
منقوش به صورت گل و غیره: اطلس گلدار منقوش. مخمل گلدار. منقوش به نقوش از گل و غیر آن. مقابل ساده
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام کنیزکی ازکنیزان اردوان اشکانی. (از فهرست ولف) :
که گلنار بد نام آن ماهروی
نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1930).
فرستادشان نزد گلنار، شاه
بدان تا کند اختران را نگاه
چو گلنار بشنید آوازشان
سخن گفتن از اختر و رازشان...
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1932).
سخن چون ز گلنار از آنسان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1332).
جهانجوی چون روی گلنار دید
همان گوهر سرخ و دینار دید.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1933)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بنا و معمار. (آنندراج). طیان. (ملخص اللغات). راز. (فرهنگ اسدی نخجوانی). گل گر. دیوارگر. چینه کش. پاخیره زن. آنکه کار گل کند:
تن خاکی است گل از گریۀ بسیار مرا
آه اگر دست نگیرد بت گلکار مرا.
سیفی (از آنندراج).
چو مرگم رسد ساقیا روز ابر
بده خشت خم را به گلکار قبر.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُلْ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد که در 17هزارگزی جنوب مهاباد و هزارگزی خاور راه شوسۀ مهاباد به سردشت واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 79 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مرکّب از: گل + نار =انار، معرب آن جلنار است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، گل انار. (برهان)، شکوفه و گل انار است که درسرخی رنگ بی نظیر است. (آنندراج) ، بعضی گویند که آن گل درخت انار بری است و بغیر از گل ثمری ندارد و ثمر وی همان است و بهترین آن مصری باشد و به عربی ثمرهالشوکه المصری خوانند. (برهان)، جلنار. به فارسی گلنار گویند و او غیر گل انار مثمر است. اگرچه در جمیع افعال مشابه یکدیگرند. (تحفۀ حکیم مؤمن)، گل انار بری. جلنار. (بحر الجواهر) :
آراسته گشته ست به تو چهرۀ خوبی
چون چهرۀ دوشیزه به گلرنگ و به گلنار.
خسروی.
بر او تیر بارید همچون تگرگ
چنانچون بریزد ز گلنار برگ.
فردوسی.
به گلنار ماند همی چهر تو
ز شادی بخندد دل از مهر تو.
فردوسی.
همه بوم توران پر از داغ و درد
به باغ اندرون برگ گلنار زرد.
فردوسی.
بتان بهشتند گویی درست
به گلنارشان روی رضوان بشست.
فردوسی.
شاهی که ندیمی چو تو دارد چه کند کس
چون سرخ گل آمد به چه کار آید گلنار؟
فرخی.
دلشاد همی باشی و می لعل همی خواه
از دست بتی ماه رخ و لعل چو گلنار.
فرخی.
نه هم قیمت در باشد بلور
نه همرنگ گلنار باشد پژند.
عسجدی.
دهقان بتعجب سر انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار.
منوچهری.
معشوقگانت را گل و گلنار و یاسمن
از دست یاره بربود از گوش گوشوار.
منوچهری.
گلنار همچو درزی استاد برکشید
قوارۀ حریر ز بیجاده گون حریر.
منوچهری.
همیشه تا نبود خوید سرخ چون گلنار
همیشه تا نبود سبز لاله چون برغست.
؟ (از فرهنگ اسدی)،
تا گشت زیر غالیه گلنار تو نهان
چون شنبلید کردم رخسار خویشتن.
قطران.
عروس پر نگار و نقش بودی
رخ از گلنار و از لاله دهانت.
ناصرخسرو.
روی گلنار چو بزداید قطرۀ شب
بلبل از گل به سلام گلنار آید.
ناصرخسرو.
ای رخ تو به گونۀ گلنار
اشکم از غم چو ناردانه مکن.
عبدالواسع جبلی.
هرکه از آن ناردانه خورد خنک دل
گشت و چو گلنار کرد گونۀ رخسار.
سوزنی.
فروپوشید گلناری پرندی
بر او هر شاخ گیسو چون کمندی.
نظامی.
خرامنده بر رخش بیجاده نعل
گل لعل در زیر گلنار لعل.
نظامی (شرفنامۀ چ وحید ص 346)،
گلاب و لعل را بر کار کرده
ز لعلی روی چون گلنار کرده.
نظامی.
بستان عارضش که تماشاگه دل است
پر نرگس و بنفشه و گلنار بنگرید.
سعدی (بدایع)،
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز.
سعدی (غزلیات)،
باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران
کآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است.
حافظ.
چرخ روبه باز را از اشک گلنارت چه باک
بر سر آن گرگ از این باران فراوان آمده.
کاتبی.
، هر گل سرخ بزرگ صدبرگ را نیز گفته اند و معرب آن جلنار باشد. (برهان)، رجوع به گلنار فارسی شود، کنایه از شراب:
چند خواهی ز آهوی سیمین
گاو زرین که میخورد گلنار.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 202)،
، مجازاً بمعنی گونه است از جهت سرخی:
بماندش دو گلنار خندان نژند
بجوشید پولادش اندر پرند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ)
دهی است از دهستان سلطانیه قسمت طارم سفلی. (نزهه القلوب ص 65)
لغت نامه دهخدا
(گْلا / گِ زِ)
از علمای آثار قدیمه است که از سال 1882 تا سال 1894م. چهار دفعه به عربستان رفت و هر دفعه یک یا دو سال در آنجا بسر برد و متن های مفصل به دست آورد و کتیبه ها و لوحه های زیاد کشف کرد. (ایران باستان ص 50)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که دارای نقش گل و بوته باشد مقابل ساده: جامه گلدار پارچه گلدار مخمل گلدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
شکوفه و گل انار است که در سرخی رنگ بینظیر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
گل انار، هر گل سرخ صد برگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
((گِ))
آن که در کارهای ساختمانی کار گل کاری و درست کردن گل بااوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
((گُ))
آن که گل در باغ ها و باغچه ها می کارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
بنا
فرهنگ واژه فارسی سره
بنا، گلغر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن گلنار در خواب، دلیل عروسی ومنفعت است. اگر بیند که گلنار از درخت بگسست، دلیل که از عروس جدا شود یا از کنیزک. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از توابع لاله آباد شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
گل مالی کردن کف اتاق های قدیمی جهت پیشگیری از برخاستن غبار
فرهنگ گویش مازندرانی