جدول جو
جدول جو

معنی گلدشت - جستجوی لغت در جدول جو

گلدشت
از توابع گیل خوران واقع در منطقه ی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلگشت
تصویر گلگشت
گردش در گلزار، جای گردش و تفرج در صحرا و گلزار
فرهنگ فارسی عمید
(پُ دَ)
پلشت. دهی جزء دهستان بهنام پازکی در بخش ورامین از شهرستان طهران در 18هزارگزی شمال ورامین و دوهزارگزی جنوب راه خراسان دارای 817 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ گَ)
ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان، واقع در 35 هزارگزی شمال شوسۀ خاوری رفسنجان و 22 هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به کرمان. دارای 3 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
سیر گل. (آنندراج). سیر جاهای مرغوب. (غیاث). جای خوش آیند ومطبوعی برای سیر و تفرج که مخصوصاً دارای گل سرخ و دیگر گلها و ریاحین بود. (ناظم الاطباء) :
عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنید
که ز گلگشت سر کوی سخن می آید.
صائب (از آنندراج).
نسیمی که خیزد ز گلگشت کویت
دماغ خرد را معطر نماید.
شیخ العارفین (از آنندراج).
، گاردن پارتی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
نام تفرجگاهی نزدیک شیراز که به آن گلگشت مصلا گویند. (از ناظم الاطباء) :
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را.
حافظ
لغت نامه دهخدا
گشت و سیر در میان گلها، گشت سیر (مطلقا)، گلزار گلستان: نقد هستی چو میرود باری صرف گلگشت و گلستان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلگشت
تصویر گلگشت
((~. گَ))
گردش در گلزار، جای تفریح و گردش در گلزار
فرهنگ فارسی معین
تفرج، تماشا، سیر، گشت، باغ، گلزار، گلستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاره گوشتی که از زیرچانه تا زیر سینه ی برخی از جانوران قرار
فرهنگ گویش مازندرانی