جدول جو
جدول جو

معنی گلابی - جستجوی لغت در جدول جو

گلابی
میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری، لکل
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
فرهنگ فارسی عمید
گلابی
درختی است از تیره گل سرخیان و از دسته سیبیها که دارای برگهای ساده و کامل و بیضوی شکل است. گل آذینش دیهیم است. میوه اش بر خلاف سیب کروی نیست بلکه دراز گردن و تقریبا بشکل نوعی حجم بیضوی است بطوری که طرف متصل بدم گل باریکتر و طرف مقابلش حجیم تر است. میوه این درخت شکلی را بوجود میاورد که بنام گلابی شکل معروف است. این گیاه اقسام متعدد دارد و تقریبا تمام آنها در آب و هوای معتدل و اراضی پر قوت عمیق میوه ها خوب میدهند. در ایران گلابی نطنز معروف است. معمولا برای تهیه میوه مرغوب از این دوخت آنرا پیوند میزنند و ازدیادش بوسیله قلمه هم انجام میشود کمثری انجاص آرموت ارموت امبرو همرو امرود مرود مرو اربو. کال اربو خج خاخاجه خج سوتی هم تولک تلکا تلکو تولی کا، آنکه گلاب استخراج کند گلابکش: چه خوش گفت آن گلابی با گلستان که هرچت باز باید داد مستان. (نظامی)، رنگ گل سرخ چهره یی صورتی: گلی چو روی عرقناک او گلابی نیست پیاله ای چو لب لعل او شرابی نیست. (مفید بلخی)، قسمی حلوا که در آن برگ گل ریزند (مستعمل در هند)، شیشه ای کوچک و مدور و منقش که در آن گلاب و شراب و مانند آن کنند (مستعمل در هند) : بی خودم از لب مستی که چو آب زمزم غنچه ته جرعه او را بگلابی دارد. (سلیم)، (قالی بافی) قالیهایی که در سر بند بافته شده و به قالی میر معروف است. نقشه آنها بوته های ترمه یی است. این بوته ها متن قالی را فرا گرفته و از جهت شباهت به گلابی یا بادام باسمهای گلابی و بادامی معروف اند. حاشیه آنها نقشه ای از خطوط راه راه و نقش مو دارد
فرهنگ لغت هوشیار
گلابی
((گُ))
از جمله میوه هایی که دانه های آن لعاب بسیار دارد و تقریباً به شکل بیضی است، وسیله ای بیضی شکل که مانند توپ از باد پر می شود و از آن در ورزش مشت زنی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
گلابی
Flowery
تصویری از گلابی
تصویر گلابی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گلابی
florido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گلابی
blumig
دیکشنری فارسی به آلمانی
گلابی
kwiecisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
گلابی
цветистый
دیکشنری فارسی به روسی
گلابی
квітчастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گلابی
floreado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گلابی
fleuri
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گلابی
fiorito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گلابی
bloemrijk
دیکشنری فارسی به هلندی
گلابی
पुष्पपूर्ण
دیکشنری فارسی به هندی
گلابی
berbunga-bunga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گلابی
꽃 장식이 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
گلابی
פרחוני
دیکشنری فارسی به عبری
گلابی
华丽的
دیکشنری فارسی به چینی
گلابی
華やかな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گلابی
çiçekli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گلابی
yenye maua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گلابی
ดอกไม้ตกแต่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
گلابی
ফুলেল
دیکشنری فارسی به بنگالی
گلابی
گل کاری کا
دیکشنری فارسی به اردو
گلابی
زهريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلابی
تصویر جلابی
پروار بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلابی
تصویر قلابی
تقلبی، ساختگی، بدل، ناسره
فرهنگ فارسی عمید
در تازی نیامده فارسی گویان آن را از قلاب تازی برگرفته و ساخته اند نبهره ناسره، دغا خاتوله تقلبی: این اسکناس قلابی است: پس یقین آن سگ بی دین عملش قلابی است ایها الناس بگیرید که این هم بابی است، حقه باز مکار، پول قلب. یا سکه قلابی. سکه تقلبی. توضیح صحیح کلمه قلابی منسوب به قلاب است ولی درتداول بضم اول استعمال شود. مصنوعی، ساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلانی
تصویر گلانی
گلفروش، باغبانی
فرهنگ لغت هوشیار
گل باب سرشته که بدان دیوار را اندود کنند گل و لای: چنانکه شاهد و معشوقه گلابه برسر عاشق میریزد و در چشم وی میزند تا وی چشم باز نتواند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلابی
تصویر قلابی
((قُ لّ))
تقلبی، مکار، حقه باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلابه
تصویر گلابه
((گِ بَ))
گل و لای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلانی
تصویر گلانی
((گُ))
گلفروشی، باغبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلابه
تصویر گلابه
گل و لای
فرهنگ فارسی عمید