جدول جو
جدول جو

معنی گفتنی - جستجوی لغت در جدول جو

گفتنی
شایان ذکر
تصویری از گفتنی
تصویر گفتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
گفتنی
لایق گفتن سزاوار گفتن، آنچه گفتن آن لازم باشد: در طالع تو چند سخن گفتنی همی بینم
فرهنگ لغت هوشیار
گفتنی
درخور گفتن
تصویری از گفتنی
تصویر گفتنی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفتنی
تصویر رفتنی
گذشتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفتنی
تصویر سفتنی
سوراخ کردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشتنی
تصویر گشتنی
لایق گشتن سزاوار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتنی
تصویر رفتنی
((رَ تَ))
حرکت کردنی، درگذشتنی، فناپذیر، مردنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گفتن
تصویر گفتن
عرض کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گفتن
تصویر گفتن
حرف زدن، سخن راندن، ادا کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گفتن
تصویر گفتن
تقریر کردن، بنظم در آوردن، بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گفتن
تصویر گفتن
((گُ تَ))
صحبت کردن، حرف زدن، به نظم درآوردن، سرودن، معتقد بودن، آواز خواندن، پنداشتن، تصور کردن، نامیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گفتن
تصویر گفتن
Say, Tell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
powiedzieć, mówić
دیکشنری فارسی به لهستانی
कहना , कहना
دیکشنری فارسی به هندی
לומר , לומר
دیکشنری فارسی به عبری
พูด , บอก
دیکشنری فارسی به تایلندی
বলা , বলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
قال , يقول
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناگفتنی
تصویر ناگفتنی
غیر قابل بیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناگفتنی
تصویر ناگفتنی
آنچه شایستۀ گفتن نباشد، آنچه نباید گفت، برای مثال مگو ناگفتنی در پیش اغیار / نه با اغیار با محرم ترین یار (نظامی۲ - ۲۴۹)
فرهنگ فارسی عمید