- گفتنی
- شایان ذکر
معنی گفتنی - جستجوی لغت در جدول جو
- گفتنی
- لایق گفتن سزاوار گفتن، آنچه گفتن آن لازم باشد: در طالع تو چند سخن گفتنی همی بینم
- گفتنی
- درخور گفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گذشتنی
سوراخ کردنی
لایق گشتن سزاوار گشتن
عرض کردن
حرف زدن، سخن راندن، ادا کردن سخن
تقریر کردن، بنظم در آوردن، بیان کردن
((گُ تَ))
فرهنگ فارسی معین
صحبت کردن، حرف زدن، به نظم درآوردن، سرودن، معتقد بودن، آواز خواندن، پنداشتن، تصور کردن، نامیدن
Say, Tell
dizer
sagen
powiedzieć, mówić
говорить
говорити
zeggen
कहना , कहना
mengatakan
לומר , לומר
söylemek
kusema
พูด , บอก
বলা , বলা
قال , يقول
غیر قابل بیان
آنچه شایستۀ گفتن نباشد، آنچه نباید گفت، برای مثال مگو ناگفتنی در پیش اغیار / نه با اغیار با محرم ترین یار (نظامی۲ - ۲۴۹)