جدول جو
جدول جو

معنی گفاص - جستجوی لغت در جدول جو

گفاص(گَ)
دهی است از دهستان قصبۀمعمرۀ بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان واقع در 18هزارگزی شمال خاوری نهر قصر و حاشیۀ رود خانه بهمن شیر. هوای آن گرم و دارای 400 تن سکنه است. آب آن از رود بهمن شیر و محصول آن خرما و حناست. شغل اهالی زراعت و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفۀ محیسن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ)
بز کوهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن را به سبب جستنش قفاص گویند. (اقرب الموارد). وعل است که به فارسی گاو کوهی نامند. (فهرست مخزن الادویه) ، بیماریی است که پای ستور را خشک گرداند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
پوست پاره ای که سر خنور بدان بندند و خنور و جز آن از چرم باشد، یا از غیر آن که در آن نفقه نهند. (منتهی الارب). وعاء و ظرفی که نفقه در آن باشد، از پوست یا از پارچه. (از اقرب الموارد) ، غلاف قاروره. (منتهی الارب). غلاف قاروره و گویند آن پوستی است که قاروره را بدان سرپوش نهند، اما آنچه در دهانۀقاروره وارد می شود، صمام است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
بیمارئی است گوسپندان را که به سبب آن باربار کمیز اندازد چندان که بمیرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عفاص
تصویر عفاص
در پوش خنور، خوراکدان، نیام شاشدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاص
تصویر قفاص
بزکوهی ازجانوران
فرهنگ لغت هوشیار