جدول جو
جدول جو

معنی گستاخی - جستجوی لغت در جدول جو

گستاخی
بی پروایی، جسارت، بی شرمی، وقاحت
گستاخی کردن: بی پروایی کردن، جسارت کردن، پررویی کردن
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
فرهنگ فارسی عمید
گستاخی
(گُ)
دلیری. بی باکی. (از آنندراج). بی پروایی. جسارت. تهور:
نیست از من عجیب گستاخی
که تو دادی به اولم دسته.
رودکی.
به گستاخی از باره آمد فرود
همی داد نیکی دهش را درود.
فردوسی.
دروغ آزمای است چرخ بلند
تو دل را به گستاخی اندر مبند.
فردوسی.
و اتفاق را بازرگانان روم بودند به ترکستان آمده بودند به گستاخی آنگه شنیده بودند که اسکندر بر کنار دریاست. (اسکندرنامۀ نسخۀ خطی سعید نفیسی). و میان ما دوستی و یگانگی بود و آنچه پیش از این گفته بودیم از راه گستاخی بود از سر آن درگذشتیم. (تاریخ بخارای نرشخی).
بنده گستاخیی نخواهد کرد
گر ترا سوی عفو باشد میل.
انوری.
به گستاخی درآمد کی دلاّرام
گواژه چند خواهی زد بیارام.
نظامی.
چو باشد گفتگوی خواجه بسیار
به گستاخی پدید آید پرستار.
نظامی.
جان به چه دل راه در این بحر کرد
دل به چه گستاخی از این چشمه خورد.
نظامی.
هرچه آید بر تو از ظلمات و غم
آن ز بی باکی و گستاخی است هم.
مولوی.
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرأت ردّ باب.
مولوی.
مرد گستاخی نیم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالائیم نیست.
سعدی (غزلیات چ فروغی ص 67).
، آشنایی سخت نزدیک که به اسرار و نهانیها آگاهی پیدا شود، انبساط. (زمخشری) (تفلیسی)
لغت نامه دهخدا
گستاخی
جسارت بی پروایی: هر چه آید برتو از ظلمات و غم آن زبی باکی و گستاخی است هم. (مثنوی)، وقاحت پررویی
فرهنگ لغت هوشیار
گستاخی
دلیری، بی پروایی
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
فرهنگ فارسی معین
گستاخی
جرات
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
فرهنگ واژه فارسی سره
گستاخی
بی باکی، بی پروایی، بی حیایی، بی شرمی، پررویی، جراء ت، جسارت، شوخی، وقاحت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گستاخی
الوقاحة
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به عربی
گستاخی
Impudence, Insolence
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گستاخی
présomption, impudence, insolence
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گستاخی
گستاخی / جرات , بےادبی , گستاخی
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به اردو
گستاخی
presunção, insolência
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گستاخی
Anmaßung, Unverschämtheit
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به آلمانی
گستاخی
zarozumiałość, bezczelność
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به لهستانی
گستاخی
самонадеянность , наглость
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به روسی
گستاخی
самовпевненість , нахабність
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گستاخی
گستاخی، وقاحت
دیکشنری اردو به فارسی
گستاخی
ঔদ্ধত্য , ঔদ্ধত্য , ঔদ্ধত্য
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به بنگالی
گستاخی
presunzione, impudenza, insolenza
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گستاخی
ความอวดดี , ความไร้ยางอาย , ความหยาบคาย
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به تایلندی
گستاخی
kiburi, ujasiri wa aibu, dharau
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گستاخی
küstahlık
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گستاخی
僭越 , 厚かましさ , 無礼
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گستاخی
专横 , 厚颜无耻 , 傲慢
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به چینی
گستاخی
presunción, insolencia
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گستاخی
건방짐 , 뻔뻔함 , 무례
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به کره ای
گستاخی
kesombongan, keberanian, kelancangan
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گستاخی
धृष्टता , उद्दंडता
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به هندی
گستاخی
verwaandheid, onbeschaamdheid
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به هلندی
گستاخی
חוּצפָּה , חוּצְפָּה
تصویری از گستاخی
تصویر گستاخی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استاخی
تصویر استاخی
گستاخی، بی پروایی، جسارت، بی شرمی، وقاحت
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
گستاخی. بستاخی. رجوع به گستاخی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
گستاخی. دلیری. جرأت. جسارت. بی پروائی. تهور. شوخی. سؤادب. تجاوز از حدّ: مشتی اوباش درهم شده بودند و ترتیبی نبود و هر کس که میخواست استاخی میکرد و با طغرل سخن میگفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 565).
بدین زمان بکش استاخی مرا و بدان
مرا سخای تو کرده ست بیش ازین گستاخ.
سوزنی (از صحاح الفرس).
کردم استاخیی که بود مرا
دیو بازیچه ای نمود مرا.
نظامی (هفت پیکر).
بطرف آن درویش که با درویشان ایشان استاخی کرده بود نظر کردند... حالش دیگر شد و در لحظه چون مشک پر باد شد. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). باختیار طلب بلا دشوار است. استاخی نباید کرد. (انیس الطالبین). دانستم بارگاه محمدی است استاخی نکردم و آنچه شیخ ابویزید کرده بود، نکردم. (انیس الطالبین). من خردسال بودم در حضرت ایشان استاخی کردم سؤال کردم که در آن راه طعام خوردید فرمودند بلی. (انیس الطالبین). و از اوکلمه ای صادر شد که بنسبت حضرت ایشان استاخی بود. (انیس الطالبین). با دوستان حق ّ استاخی نباید کرد. (انیس الطالبین). چون من بعنایت الهی در سیر به این مقام رسیدم استاخی نکردم سر نیاز و تعظیم بر آستانۀ عزّت او نهادم. (انیس الطالبین).
لغت نامه دهخدا
(بُ / بِ)
گستاخی. بی پروایی. جسارت. دلیری: و هیچ آفریده ای از حیوانات را قوت و قدرت آن نبود که با ملک این بستاخی اندیشد. (سندبادنامه ص 222، 223)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بستاخی
تصویر بستاخی
گستاخی، بی پروائی، جسارت، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری جرات جسارت بی پروایی تهور، شوخی بی ادبی، لجاجت، محرمی یگانگی خودمانی شدگی
فرهنگ لغت هوشیار