جدول جو
جدول جو

معنی گزگزاره - جستجوی لغت در جدول جو

گزگزاره
(گَ گَ)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج. واقع در 32 هزارگزی جنوب خاوری سنندج و 8 هزارگزی جنوب باختری سیس. هوای آن سرد و دارای 1240 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت. در دو محل فاصله 2 هزارگزی واقع، سکنۀ پایین 665 تن است. صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در دستور زبان قسمتی از جمله که به همراه فعل ربطی به نهاد نسبت داده می شود، مسند، خبر، گزاردن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 97000گزی شمال میناب و 15000گزی خاوری راه مالرو میناب به گلاشکرد. دارای 20تن سکنه است. مزارع سر پریها، دازبز، بهارنک، بندر. جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
تعبیر خواب، تفسیر و شرح عبارت. (برهان) (آنندراج) :
سخن حجت گزارد نغز و زیبا
که لفظ اوست منطق را گزاره.
ناصرخسرو.
رؤیاست مثلهای قران جز بگزاره
آسان نشود بر تو نه امثال و نه احوال.
ناصرخسرو.
، زیادتی و فراوانی و مبالغه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
انجام دادن اجرا، پرداخت تادیه، بیان اظهار، شرح تفسیر: سخن حجت گزارد نغز و زیبا که لفظ اوست منطق را گزاره. (ناصر خسرو)، طرح (نقاشی)، یا گزاره خواب. تعبیر خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزاره
تصویر گزاره
((گُ رِ))
تعبیر خواب، شرح و تفسیر، بیان، اظهار، گزارش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزاره
تصویر گزاره
مسند، عبارتی که آگاهی نسبت به مسندالیه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزاره
تصویر گزاره
حکم، عبارت، قضیه، جمله
فرهنگ واژه فارسی سره
اشمئزاز، تنه، چندش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عبارت، محمول، ادا، پرداخت، تادیه، اجرا، انجام، اظهار، بیان، تفسیر، شرح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از اصوات آروغ
فرهنگ گویش مازندرانی